جگر تشنه ام از لعل تو سیراب شود
چه غم است اینکه به کام دل احباب شود
لاف عزلت زدن آن روز تمام است مرا
که خم ابروی او گوشهٔ محراب شود
شمع روشن ننماید شب ظلمانی را
ساقیا می به قدح ربزکه مهتاب شود
غفلت افزود تو را زاهد، از افسانهٔ عشق
نیشتر در دل افسرده، رگ خواب شود
خشکی زهد، ز ما گرد برآورد حزین
دامن خرقه بیفشار که سیلاب شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تشنگی و craving جگر شاعر اشاره دارد که از عشق معشوق خود سیراب میشود. شاعر از اینکه میخواهد در کنار دوستانش خوشیهایی را تجربه کند، غمگین نیست. او به ایام گذشته اشاره میکند که در آن روزها از تنهایی و عزلت رنج میبرده و حالا با وجود معشوقش به عبادت و محبت نزدیک میشود. همچنین به تاریکی شب و روشنایی شمع که عشق را به نمایش میگذارد، اشاره دارد. شاعر میگوید زاهدی که از عشق بیخبر است، تنها به خواب غفلت فرو رفته و دل او هنوز زخمیست. در نهایت، او به این نکته میپردازد که خشکی زهد اگر به عشق نپیوندد، میتواند دل را افسرده کند و او از زهد خشک حذر میکند.
هوش مصنوعی: دل من به خاطر عشق تو سیراب میشود، پس چه غم دارد اگر دل دوستان هم به خوشی بیفتد؟
هوش مصنوعی: آن روزی که به تنهایی و انزوا افتخار میکردم، الان تمام شده است؛ زیرا یک نگاه معنادار او میتواند تمام توجهات را به خود جلب کند.
هوش مصنوعی: اگر شمعی در این شب تاریک روشن نشود، ای ساقی، جامی برای من پر کن تا این شب به روشنی ماه تغییر کند.
هوش مصنوعی: بیتوجهی تو به عشق، حال و هوای دل تو را افسرده کرده و مانند زخم عمیق و نیشتری در دل است. این بیخبر بودن، میتواند باعث شود که فردی درک عمیقتری از احساسات و نقاط ضعف خود پیدا کند و به واقعیتهای پنهان درونش پی ببرد.
هوش مصنوعی: رفتن به خشکسالی زهد، باعث شده که غم و اندوه بر ما مستولی شود. لباس درویشی را تنگ و محکم نگهندار، که باید این حالت به جریان و زندگی بازگردد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
ایکه خورشید زشرم دل تو آب شود
هفت دریا زسرانگشت تو غرقاب شود
حاکم مشرق و مغرب که همی بهر شرف
باغ اقبال ترا چرخ چو دولاب شود
کلک دین پرور تو واهب ارزاق شدست
[...]
باش تا روی تو خورشید جهانتاب شود
بشکر خنده عقیقت شکر ناب شود
باش تا شمع خیال تو بهنگام صبوح
مجلس افروز سراپرده ی اصحاب شود
باش تا آهوی شیر افکن روبه بازت
[...]
لبت از روزه چرا خشک چو عناب شود
لعل سیراب تو حیف است که بی آب شود
آفتابا بگشا روزه چو بی تاب شوی
حیف از چشمه خورشید که بی تاب شود
گلی از وصل تو چینم مگر آندم که تو را
[...]
جگر تشنه محال است که سیراب شود
گر عقیق لب او در دهنم آب شود
چه غم از تابش خورشید قیامت دارد؟
هرکه در سایه شمشاد تو در خواب شود
تخم امید برومند نگردد ز بهار
[...]
تیغ بردار که چون حوصله بی تاب شود
کشتن ما به تو دشوار چو سیماب شود
می پرستان همه از آتش ما می سوزند
روزن خانه ببندیم که مهتاب شود
می به یادم مکن ای دوست به ساغر که مباد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.