گنجور

 
حزین لاهیجی

فقرم کجا ز جلوهٔ دنیا زبون شود؟

موج سراب، دام ره خضر چون شود؟

سودای زلف یار، به دیوانگی کشید

فکری که در دماغ بماند، جنون شود

در سینه شکسته دلان تو آه نیست

چون بشکند سپاه، علمها نگون شود

بی شفقت است ناخن خارا تراش عشق

نزدیک شد غبار دلم بیستون شود

در قلزمی که شورش عشق است، ناخدا

بالد به خویش قطره و دریای خون شود

خاکم به باد رفت وز یادم نمی روی

عشق آن خیال نیست که از دل برون شود

در نشئه، نیست عقل فلاطون کم از شراب

هر کس گزید خلوت خم، ذوفنون شود

هر برگ از بهار دگرگیرد آب ورنگ

از خون دیده، چهره مرا لاله گون شود

عمری که هست مایهٔ آزادگی حزین

حیف است صرف محنت دنیای دون شود

 
 
 
وطواط

آنگه که صحن معرکه درای خون شد

در دست مرگ جان دلیران زبون شود

خون در رگ مبارز پیکار بفسرد

جان در تن مقاتل غدار خون شود

زان بر فراخته شده رایات کارزار

[...]

مهستی گنجوی

آن دزد چون بود که به خانه درون شود

خانه ز بیم دزد ز روزن برون شود

خانه روان و دزد طلبکار خانگی

چون خانه رفت خانگی او را زبون شود

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مهستی گنجوی
سعدی

هر لحظه در برم دل از اندیشه خون شود

تا منتهای کار من از عشق چون شود

دل بر قرار نیست که گویم نصیحتی

از راه عقل و معرفتش رهنمون شود

یار آن حریف نیست که از در درآیدم

[...]

امیرخسرو دهلوی

هر شب دلم ز دست خیالت زبون شود

تا حال من به عاقبت کار چون شود

خونریز گشت مردم چشمت چو ساقیی

کز دست وی قرابه می سرنگون شود

باران اشک خانه چشمم خراب کرد

[...]

صائب تبریزی

آنجا که عارض تو ز می لاله گون شود

در دیده رشته های نگه جوی خون شود

لنگر درین محیط کند کار بادبان

دیوانگی ز سنگ ملامت فزون شود

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه