از چاره عاجزم مژه اشکبار را
ساکن چه سان کنم؟ رگ ابر بهار را
نتوان ستردن از دل خون گشته داغ عشق
ناخن عبث مزن، جگر لاله زار را
دایم شمرده از دل روشن ضمیر خویش
چون صبح می کشم نفس بی غبار را
دل در کفن، ز شوخی مژگان کافری
آورده در تَپش، رگ سنگ مزار را
تا تن به جاست، جوهر جان را صفا مجوی
آیینه در غبار بود، زنگبار را
روزی که شد خمار غمت قسمت حزین
چشم تو برد مستی دنباله دار را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که بیانگر احساساتی عمیق از درد و اندوه ناشی از عشق است. شاعر از اشک و غم خود سخن میگوید و میپرسد چگونه میتواند با احساسات تلخ خود کنار بیاید. او به این نکته اشاره دارد که نمیتواند حس عشق را از دلش پاک کند و این داغ درونش باقی مانده است. همچنین، شاعر به زیبایی عشق و تأثیر آن در زندگی اشاره میکند و میگوید که حتی در سختیها و غمها، زیباییها و لذتها نیز وجود دارند. در نهایت، شعر به حالتی از خمار عشق و مستی از زیبایی معشوق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: نمیدانم چگونه میتوانم اشکهای خود را کنترل کنم در حالی که باران بهاری در رگهایم جاری است.
هوش مصنوعی: عشق عمیق و دردناک را نمیتوان به راحتی از دل فراموش کرد. بنابراین، بیهوده سعی نکن که زخمهای عاطفی را با حرکات بیفایده بهبود بخشی، چرا که این زخمها عمیقتر و واقعیتر از آن هستند.
هوش مصنوعی: همواره با دقت و توجه به دل پاک و روشن خود، مانند صبح که هوای تازه و زلالی دارد، نفس میکشم و زندگی میکنم.
هوش مصنوعی: دل در کفن، به شوخی مژگانش، کافری را به تپش انداخته است، رگی که سنگ قبر را میلرزاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که بدن سر جایش است، به دنبال پاکی روح نباش. مانند اینکه آیینه در غبار نشسته است، زنگار دارد و نمیتواند روشنی را نشان دهد.
هوش مصنوعی: روزی که غم تو مرا مست کرد، نگاهی حزین از چشمانت، حالتی دنبالهدار از شیدایی را به من بخشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز مهمان شده امشب بهار را
بیدار کن ز خواب به مضراب تار را
دی داد آفتاب سراغ از لب مسیح
در ناخن تو مرهم جان فگار را
بی ناله تو گر همه گیسوی دلبرست
[...]
روی تو سوخته است دل لاله زار را
در غنچه کرده است حصاری بهار را
برده است جستجوی تو آرامش از جهان
از کبک پای کم نبود کوهسار را
ظلم است شستن آیه رحمت به آب تیغ
[...]
نوروز گشت و هر رگ ابری بهار را
دست نوازشیست بسر روزگار را
از بسکه داده باد صبا برگ گل بآب
هر موج گشته شاخ گلی جویبار را
تا جای واکنند کنون بهر گل زدن
[...]
مانندگربهای که خورد بچگان خویش
خوردند دایگان بچهٔ شیرخوار را
عاشق به لذت لب نانی فروخته
هفتاد سال لذت بوس وکنار را
ای آتش از رخت به درون لاله زار را
صد داغ از بهشت تو بر دل بهار را
گر بر گل تو رخصت نالیدنش دهند
از شوق ناله جان به لب آید هزار را
خاری به دل خلیده مپندار بی جهت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.