ز خاموشی دلم را پاس الفت مدعا باشد
دمی هرگز نمی خواهم دو لب از هم جدا باشد
نگه دارد چرا در سینه، سالک عقدهٔ دل را
در آن وادی که خارش، ناخن مشکل گشا باشد
فرو ریزد اگر ایوان گردون، نیست پروایی
خرابات ارم بنیاد ما، عالی بنا باشد
به جرم بت پرستی از نظر افکنده ای ما را
چرا کس ای صنم این گونه کافر ماجرا باشد؟
حزین خسته دل را کشتی از بیالتفاتیها
چرا با آشنا، کس اینقدر دیرآشنا باشد؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و پیچیدهای میپردازد که شاعر نسبت به عشق و ارتباطات دارد. او از خاموشی دل و longing برای نزدیکی به محبوب سخن میگوید و ابراز میکند که نمیخواهد هیچ فاصلهای بین خود و محبوبش وجود داشته باشد. شاعر همچنین به چالشهایی که به خاطر عشق تجربه میکند، اشاره دارد و از مشکلات و دردهای ناشی از جدایی و بیتوجهی دیگران میزند. او از بیعدالتی در طرز نگاه مردم به عشق و زیبایی میگوید و در نهایت به کشتن امیدها و آشنا نشدن با عزیزان اشاره میکند. در کل، این شعر غم و اندوه ناشی از دوری و ناامیدی را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: از سکوت و آرامش دلم، نشان عشق و دوستی را میتوان خواند. هرگز نمیخواهم که لبهای ما از هم دور شوند.
هوش مصنوعی: چرا سالک باید بار دلش را در سینه نگه دارد، وقتی که در آنجا که دردش به وسیلهی ناخن قابل درمان است، میتواند راحتی پیدا کند؟
هوش مصنوعی: اگر آسمان هم سقوط کند، ما به نفع خودمان نگران نیستیم؛ زیرا بنیاد وجود ما بر اساس استحکام و عظمت بنا شده است.
هوش مصنوعی: بهخاطر پرستش بتها ما را نادیده گرفتهای، چرا کسی مثل تو ای معشوق، اینطور ما را کافر و بیاعتنا میبیند؟
هوش مصنوعی: چرا باید کسی که دلش دردمند و خسته است، به خاطر بیتوجهیها و کممحلیها، اینقدر دیر با آشنا ارتباط برقرار کند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پسر کو چون پدر باشد ستایش را سزا باشد
پدر کز جان و دل چونان پسر جوید روا باشد
پسر نزد پدر زیرا گرامی تر عطا باشد
به خاصه چون پسر نیکو خو و نیکو لقا باشد
پسر باید که چون تو نیکنام و پارسا باشد
[...]
دگر گردی روا باشد دلم غمگین چرا باشد
جهان پر خوبرویانند آن کن کت روا باشد
ترا گر من بوم شاید وگر نه هم روا باشد
ترا چون من فراوانند مرا چون تو کجا باشد
جفاهای تو نزد من مکافاتش به جا باشد
[...]
پس از توحید جان افزای تا جانم به جا باشد
به زهد و موعظت گفتن خدا بر من گواباشد
همی بر خویشتن گیرم گوا آن پادشاهی را
که در ملکش نوای مرغ تسبیح و دعا باشد
خداوندی جهانداری ز روی آسمان او را
[...]
نباشد عیب پرسیدن تو را خانه کجا باشد
نشانی ده اگر یابیم وان اقبال ما باشد
تو خورشید جهان باشی ز چشم ما نهان باشی
تو خود این را روا داری وانگه این روا باشد
نگفتی من وفادارم وفا را من خریدارم
[...]
مرا تا آشنایی با بتان دل ربا باشد
محال است این که جانم با صبوری آشنا باشد
نخواهد مرده کس خود را، ولی من زین خوشم، زیرا
ز جان خویش در رنجم که پهلویت چرا باشد
نپنداری ز بهرش رنجها دیده ست این دیده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.