سیهچشمی دلم را از پی تسخیر میآید
غزالی در هوای صید این نخجیر میآید
جنونم آنقدرها شور دارد در ره شوقش
که از موج نگاهم، نالهٔ زنجیر میآید
عیار عشق چون زد بر محک اندیشه، دانستم
که خون کوهکن آخر ز جوی شیر میآید
خضر را چشمهسار زندگانی باد ارزانی
مرا آب حیات از جدول شمشیر میآید
سرت گردم شکیبا نیست، از ضعف است میدانی
اگر جان بر لبم در انتظارت دیر میآید
شکار دامن دشت تمنا خاک خواهد شد
حزین از سینه آهم بس که بیتأثیر میآید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تمایل به معشوق صحبت میکند. شاعر از کشش و احساسات شدید خود میگوید و توصیف میکند که چگونه محبت و شوق او به معشوق باعث جنون و دردی در دلش شده است. او به زیبایی معشوق اشاره میکند و مقایسههایی با عناصر طبیعی و داستانی میسازد. همچنین از بیقراری و انتظار طولانی برای وصال صحبت میکند و بیان میکند که این انتظار و دوری، آلامی را در او به وجود آورده است. در نهایت، شاعر به این نکته میرسد که تمام تلاشها و نالههایش بیپاسخ مانده و حس ناامیدی در او جاری است.
هوش مصنوعی: دختری با چشمان تیره و زیبا دل مرا شگفتزده کرده است و همانند غزال، در جستجوی هدفی در این شکارگاه میگردد.
هوش مصنوعی: عشق من به قدری عمیق و پرشور است که حتی از شدت احساساتم، صدای زنجیرهایی که مرا بستهاند به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی عشق را با معیارهای فکریام آزمایش کردم، متوجه شدم که تلاش و زحمتی که کوهکن کشیده، در نهایت به نتیجهای خوب و شیرین ختم میشود.
هوش مصنوعی: خضر، که نماد زندگی و جاودانگی است، برای من چشمهای از زندگی میآورد. من اما به دنبال آب حیات از جویبار شمشیر هستم، که نشان از نبرد و چالش در زندگی دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عشق و شوقش نسبت به یکدیگر اشاره میکند. او میگوید که نمیتواند صبر کند و نشانههایی از ضعف و بیتابی را در خود احساس میکند. اگرچه منتظر است، اما این انتظار او را به شدت تحت فشار قرار داده و گویی جانش در خطر است. این احساسات او نشاندهندهی شدت عشق و اشتیاق او به معشوقش است.
هوش مصنوعی: شکار کردن آرزوها در دشت بزرگ زندگی، به زودی به خاک مینشیند. حزین، از عمق وجودم آوازی به گوش میرسد که بیتأثیر و بیپاسخ باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
نرنجم گر به بالینم مسیحا دیر میآید
که میداند بر بیمار از جان سیر میآید
هوس هم جوش عشق آمد، وه چه ظلم است این
که روباه مزور همعنان شیر میآید
شهنشاهی به ملک دلبری در ترکتاز آمد
[...]
درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟
که آهو بیمحابا در پناه شیر میآید
دل بیدار میباید وصال زلف جانان را
ره خوابیده را طی کردن از شبگیر میآید
شده است از سوده الماس چون گنجینه گوهر
[...]
به صحرا آن کمانابرو پی نخجیر میآید
غزالان مژده! آن آهوی آهوگیر میآید
چو سوی صیدگاه آید، ز ذوق او غزالان را
صدای خندهٔ زخم از سر یک تیر میآید
درآ در حلقهٔ دیوانگان گر عافیت خواهی
[...]
چنانم بزم عشرت بیلبش دلگیر میآید
که موج باده در چشمم دم شمشیر میآید
ندانم بر زبان حرف که دارد کلک تقریرم
ولی دانم که بوی خون ازین تقریر میآید
به جرم از طاعتم امّیدواری بیشتر باشد
[...]
ره مقصود طی کردن، نه از تقصیر میآید
رسیدن منزل دوریست، از شبگیر میآید
چنان با شورش دیوانگی آمیختم خود را
که خونم در شهادت از رگ زنجیر میآید
مشو از وعده آن سروقامت ناامید ای دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.