گنجور

 
حزین لاهیجی

از مزرع آمال چه امّید برآید

نخلی که در آن ریشه کند، بید برآید

نه جلوهٔ برقی، نه هواداری ابری

بی برگ گیاهم به چه امّید برآید

بی فیض تر از میکدهٔ ماه صیامم

تا از افق جام، مه عید برآید

گر جام کند جلوه گری در کف ساقی

بانگ طرب از دخمهٔ جمشید برآید

دارد سخنی درگره گوشهٔ ابرو

مقصود از این بیت به تعقید برآید

ساغر چو زند، شیشهٔ گردون شکند می

ساقی چو شود، جام به جمشید برآید

ما راست حزین ، سرو ریاض دل حیران

آزاده جوانی که به تجرید برآید