در طینتم از بس که رگ و ریشه، وفا داشت
خاکم چه بهاران و چه دی، مهر گیا داشت
در مرگ من آن زلف چرا موی نژولید؟
یک دلشده از سلسلهٔ اهل وفا داشت
غیر از دل ما کز سر کونین گذشته ست
هر درد که دیدیم سر کوی دوا داشت
روی سخن اینجا به حریفی ست که فهمد
با هر که نگه عربده ای داشت، به ما داشت
عشق تو رسیده ست به فریاد وگر نه
این حوصله را صبر تنک ظرف، کجا داشت؟
هرگز نبود جز به هدف دیدهٔ ناوک
با ما نگهت هر ستمی داشت به جا داشت
یک بوالعجبی دیده ام و جای شگفت است
تلخابهٔ این چرخ سیه کاسه، گدا داشت
تا آمده ز ایام نخورده ست فریبی
دل تجربه ای داشت، ندانم ز کجا داشت؟
از کوی غم آواز حزینی که شنیدی
نالیدن دل بود، ندانم چه بلا داشت؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از وفاداری و عمق احساسات خود سخن میگوید. او اشاره میکند که ریشۀ وفا در ذات او وجود دارد و زمینش سرشار از زیباییها و دوستیهاست. شاعر از مرگ و غم یاد میکند و میپرسد چرا موی محبوبش در این شرایط تاب نیاورد. او از دردهایی که کشیده و درمانهایی که یافته، صحبت میکند. عشقش به محبوب به او اجازه نمیدهد سر به عجز نهد و از مشکلات متعدد زندگی حکایت میکند. در نهایت، شاعر به آواز درد و غم اشاره میکند و از حالاتی چون بیقراری و عدم آرامش میگوید که نمیداند از کجا به سراغش آمدهاند.
هوش مصنوعی: در وجود من به اندازهای ریشه و خصلت وفاداری وجود دارد که زمینم همیشه در بهار و زمستان، محبت و زیبایی گیاهان را دارد.
هوش مصنوعی: در مرگ من، چرا آن زلف زیبا را به هم ریختی؟ یک دل شکسته از میان اهل وفا داشتی.
هوش مصنوعی: غیر از دل ما که از مشکلات و رنجهای دنیا فراتر رفته، هر دردی که تجربه کردیم، در جایی نزدیک به محل درمانش، درمانی وجود داشته است.
هوش مصنوعی: سخن از کسی است که میداند با هر کس که بدرفتاری کرده، خودش نیز چنین رفتاری داشته است.
هوش مصنوعی: عشق تو به شدت در من احساس میشود، وگرنه این صبری که در من هست، به اندازه ظرف کوچکی است که تحمل این همه احساس را ندارد.
هوش مصنوعی: هیچوقت اصولاً جز برای هدفی خاص، نگاه تیر کمان به ما نبود. هر ستمی که به ما روا داشت، به جای خود، به درستی انجام میشد.
هوش مصنوعی: من یک چیز عجیب و شگفتانگیز دیدهام که در این دنیای پرچالش و تاریک، شخصی گدا وجود داشت.
هوش مصنوعی: در این بیت، گوینده به این نکته اشاره میکند که با وجود اینکه عمرش هنوز به پایان نرسیده و تجربههای زیادی را کسب نکرده، اما احساس فریبی را در دل خود دارد. او نمیداند که این حس از کجا نشأت میگیرد و چرا بر او تاثیر گذاشته است. این تفکر میتواند نشاندهنده پیچیدگیهای زندگی و احساسات انسانی باشد.
هوش مصنوعی: در کوچهی غم، صدای حزینی را شنیدی که دل در حال نالیدن است، نمیدانم چه مصیبتی بر او وارد شده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تقدیر که یک چند مرا از تو جدا داشت
از جان گله دارم که مرا زنده چرا داشت
اندوه جدایی ز کسی پرس که یک چند
دور فلک از صبحت یارانش جدا داشت
دیوار ترا من حله خار نخواهم
[...]
از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت
چون معنی بیگانه که وحشت کند از لفظ
همخانه دل بود و ز دل خانه جدا داشت
از بی ثمری سبز درین باغچه ماندم
[...]
خوش آنکه، دلم در شکن زلف تو جا داشت
بخت سیهم، خاصیت بال هما داشت
گر عشق ندادی به غمش نقد دو عالم
در مصر وفا، یوسف ما را که بها داشت؟
می ربخت به بر، طرّهء آهم، همه سنبل
[...]
آن شاه که گاهی نظری سوی گدا داشت
یارب ز سرم سایهٔ لطفش ز چه وا داشت
زان روز طرب یاد که از غنچه دهانی
پیغام بدل سوختهٔ باد صبا داشت
آراست چو فرّاش قضا بزم تنعّم
[...]
غم نیست که با اهل جفا مهر و وفا داشت
با اهل وفا از چه دگر جور و جفا داشت
از کوی تو آن روز که دل بار سفر بست
در هر قدمی دیده حسرت بقفا داشت
همچشمی چشمان سیاه تو نمی کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.