در دل تنگ بود جلوهٔ جانان ما را
یوسفی هست درین گوشهٔ زندان ما را
صبح رسوایی ما دامن محشر دارد
ندهد تن به رفو، چاک گریبان ما را
جلوهٔ حسن تو چون می به رگ و ریشه دوید
آتش این برق بلا، زد به نیستان ما را
زلف مشکین و شب بخت به هم ساخته اند
تا نشانند به این روز پریشان ما را
نشود باز، که زندانی آباد شویم
به کجا می بری ای خضر بیابان ما را؟
بس که رنجیده دل، از مردمِ مردم مانند
وحشت از سایه خود کرده گریزان ما را
سرفرازیم ز بخل فلک سفله حزین
زنده در گور کند، منت احسان ما را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر عواطف و احساسات عمیق شاعر است که به دوری از محبوب و رنجی که از آن میبرد اشاره دارد. شاعر از تنگی دل و زندانی بودن خود در دوری محبوب یاد میکند و همچنین از اینکه رسوایی او صبح محشر را به خود میخواند. زیبایی محبوب مانند مینوشید که در وجود او جاری است و این زیبایی به وجودش آتش میزند. زلفهای محبوب و شب بخت به هم پیچیدهاند تا روزهای پُر آشفتگی شاعر را نشان دهند. شاعر به ناکامی در رهایی از این زندان اشاره کرده و از دشواریهای زندگی و ترس از دیگران صحبت میکند. او در پایان به کرامت خود در برابر ظلم زمانه اشاره میکند و از بیرحمی دنیا شکایت دارد.
هوش مصنوعی: در دلهای تنگ، زیبایی معشوق ما وجود دارد؛ مانند یوسف که در این گوشه از زندان ما جا دارد.
هوش مصنوعی: صبح رسوایی ما به اندازهای بزرگ و پرهیاهوست که مانند یک ماجرای عظیم در روز محشر خواهد بود. ما نباید به ترمیم و درست کردن اوضاع بپردازیم و بگذاریم که چاکهای گریبان ما که نشاندهنده عیوب و مشکلات ماست، نمایان باقی بمانند.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند شرابی است که در رگ و ریشه ما جاری شده و این آتش ناگوار، نیستان ما را دچار آسیب کرده است.
هوش مصنوعی: امشب که موهای سیاه و خوشبو در کنار شبی پر از شانس و خوشبختی قرار گرفتهاند، میخواهند نشانهای از حال آشفته ما باشند.
هوش مصنوعی: بهتر است که ما دیگر به زندگی زندانیوار برنگردیم. تو، ای خضر، ما را به کجا میبری؟
هوش مصنوعی: به حدی دلخور و آزردهخاطر شدهایم که از انسانها فاصله میگیریم، مانند اینکه فردی از سایه خود میترسد و از آن فرار میکند.
هوش مصنوعی: ما از فقر و زهد زندگی شیوهای افتخارآمیز داریم و در عوض بر نعمتها و احسانهای خود از دیگران توقعی نداریم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کرد فارغ گل رویت ز گلستان ما را
کفر زلف تو برآورد ز ایمان ما را
تا خیال قد و بالای تو در دل بگذشت
خاطر آزاد شد از سرو خرامان ما را
ما که در عشق تو آشفته و شوریده شدیم
[...]
که خریدی ز غم گردش دوران ما را
دیده گر مفت نمی داد بطوفان ما را
مفلس ار جنس خود ارزان نفروشد چکند
کم بها کرد تهی دستی دوران ما را
اشک این گرسنه چشمان مزه دارد هرچند
[...]
می شود راز دل از جبهه نمایان ما را
نیست چون آینه پوشیده و پنهان ما را
تیرباران قضا را سپر تسلیمیم
نیست چون شیر محابا ز نیستان ما را
حال ما را غم آینده مشوش نکند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.