گنجور

 
شاه نعمت‌الله ولی

دل به دست باد خواهم داد هر چه باد باد

این عنایت بین که چون با بخت من افتاد باد

در هوای آنکه یابد باد بوی آن نگار

بر در هر خانه روی خویشتن بنهاد باد

هر کسی کو می‌خورد جام غم انجام غمش

نوش جانش باد دایم در جهان دلشاد باد

خانقه گر گشت ویران باده نوشان را چه غم

عمر رندان باد دایم میکده آباد باد

هر که بنیادی ندارد هیچ بنیادش منه

عقل بی ‌بنیاد باشد کار بی ‌بنیاد باد

دل به جان آمد ز مخموران کنج صومعه

مجلس رندان و کوی باده نوشان شاد باد

هر که باشد بندهٔ سید غلام او منم

بندهٔ سید همیشه از غمان آزاد باد

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
قطران تبریزی

شاه شدادی همیشه تندرست و شاد باد

تا گل و شمشاد باشد با گل و شمشاد باد

باد یزدان جاودانه چاره و فریاد او

دائم او بیچارگان را چاره و فریاد باد

عادت او هست نیکی چرخ با او نیک باد

[...]

انوری

ای مقر عز تو از خرمی دارالقرار

دایم از اقبال چون دارالقرار آباد باد

آن مکان کز تو فلک قدر و زمین بسطت شده است

در نهاد خود فلک سقف و زمین بنیاد باد

گفته‌ای از روی آزادی نزولی کن درو

[...]

کمال‌الدین اسماعیل

سرورا! قصر رفیع قدر تو آباد باد

نزدش این صرح ممّرد کمترین بنیاد باد

در دبیرستان دین کانجا خرد زانو زدست

نفس ناطق را صریر کلک تو استاد باد

هر چه آن از سیم و زر دارد سمت در جوف کان

[...]

آذر بیگدلی

یا رب، از لطف تو این شهر خراب آباد باد

عاجزانش را دل از قید ستم آزاد باد

هر که آزارد دل مسکینی از زخم زبان

مرهم زخم دلش، از خنجر پولاد باد

هر که رنجاند دل درویشی آنجا بیگناه

[...]

میرزاده عشقی

ایزد اندر عالمت، ای عشق تا بنیاد داد

عالمی بر باد شد، بنیادت ای بر باد باد

من نه آن بودم که آسان رفتم، اندر دام عشق

آفرین بر فرط، استادی آن صیاد باد

سنگدل صیاد، آخر رحم کن، این صید تو:

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه