گنجور

حاشیه‌گذاری‌های عباسی-فسا @abbasi2153

عباسی-فسا @abbasi2153


عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۰ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۱ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

سلام

در یک کتاب خاص نیست در چند مورد به این موضوع پرداخته است که مهم ترین آن کتاب «حافظ چه می‌گوید؟» است

البته کسروی با کلیت شعر مخالف بود و شعر را باعث عقب ماندگی جامعه ایران می دانست

تنها کسروی نیست که به حافظ و سعدی و خیام پرخاش می کند

در جایی دیدم شاملو هم شعر حافظ را قافیه پردازی و بی ارزش می خواند!!!

 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۳۹ در پاسخ به عیسی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴:

کسروی مرد بزرگی بود

اکثر کتاب هاش را خوندم

یک محقق بی نظیر و زبان شناس قهار

اما نه کسروی معصوم است نه دیگران. بالاخره هرکس اشتباهاتی داره و در کتاب هاش ایراداتی می شود یافت هرچند کلیت کارش بی نظیر است

اما نکته دیگر اینکه برخی رفتارها و گفته ها را باید در ظرف زمان خودش دید. شاید بشود تا حدودی به طرف حق داد

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۳ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۹ در پاسخ به رضا دربارهٔ سعدی » گلستان » دیباچه:

سلام

کفارت یمین سهل است

کفاره: جریمه

یمین: سوگند

جریمه قسم خوردن آسان است

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۱ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۳۶ در پاسخ به 7 دربارهٔ سعدی » بوستان » در نیایش خداوند » بخش ۳ - سبب نظم کتاب:

دوست عزیز فرضا که شما به حقیقت رسیده اید آیا صحیح است که دیگران را احمق بنامید؟

یک لحظه شک کنید که شاید سعدی یا هرکسی که نوشته است «کم قیمت» هدفی داشته است

اتفاقا همین «کم قیمت» صحیح است

چون اگر می گفت بی قیمت، دو معنا داشت

1- واقعا بنجل و بی ارزش

2- بسیار پر ارزش که از فرط با ارزش بودن قابل قیمت گذاری نیست

اما هدف سعدی هیچکدام از اینها نیست

سعدی می خواهد بگوید نوشته های من در فارس (شیراز) ارزش دارد ولی این ارزش چندان زیاد نیست چون در فارس، سخنور و نویسنده بسیار است 

بیت های بعد موافق همین معناست از جمله:

گل آورد سعدی سوی بوستان
به شوخی و فلفل به هندوستان

سعدی با خیره چشمی گل به بوستان آورد و فلفل به هندوستان (معادل ضرب المثل زیره به کرمان بردن)

زیره در کرمان و فلفل در هندوستان بی قیمت (به دو معنای بالا) نیستند بلکه نسبت به جاهای دیگر کم قیمت هستند

مفهوم: سخن سعدی در شیراز به نسبت جاهای دیگر خریدار کمتری دارد چون سخنور در شیراز زیاد است (نوعی تواضع) 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:

کِتابٌ بالِغٌ مِنّی حَبیباً مُعْرِضاً عَنّی

إِنِ افْعَلْ ما تَری إِنّی عَلی عَهْدی وَ میثاقی

نامه ای است از من به دوستی که از من گریزان است / هر چه می خواهی، انجام بده؛ قطعاً من بر عهد و پیمان خود هستم

 

أَخِلّایی وَ أَحْبابی ذَروا مِنْ حُبِّهِ مابی

مَریضُ العِشْقِ لا یَبْری وَ لا یَشْکو إِلَی الرّاقی

دوستان و یارانم مرا رها کنید در باره آنچه از دوستی او به من رسیده است (یعنی سرزنشم نکنید که با این دوستی چه به روزم آمده) بیمار عشق نه بهبود می یابد و نه به پادزهر پناه می برد

 

قُمِ امْلَأْ وَ اسْقِنی کَأْساً وَ دَعْ ما فیهِ مَسْموماً

أَما أَنْتَ الَّذی تَسْقی فَعَیْنُ السُّمِّ تَرْیاقی

برخیز و جام را پر کن و از آن به من بنوشان و کار نداشته باش که آنچه در جام است سمی است اگر تو ساقی و نوشاننده باشی سم و زهر عینا پادزهر است

 

سَعی فی هَتْکیَ الشّانی وَ لَمّا یَدْرِ ما شانی

أَنَا المَجْنونُ لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ

دشمنم در بی آبرو کردن من کوشید در حالی که از کار من بی خبر است / من دیوانه ام و از سوزاندن و غرق کردن باکی ندارم

 

لَقیتُ الْأُسْدَ فِی الغاباتِ لا تَقْوی عَلی صیدی

وَ هَذَا الظَّبْیُ فی شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِ

شیرهای زیادی را در بیشه ها دیدم که نتوانستند مرا به دام اندازند و این بچه آهو در شیراز با حدقه های چشمش مرا اسیر کرد. (حدقه کمانیِ چشم را به کمند تشبیه کرده که همین شکلی است)

 

نه حسنت آخری دارد نه سعدی را سخن پایان

بمیرد تشنه مستسقی و دریا همچنان باقی

مستسقی شخصی که بیماری تشنگی دارد و هرچه آب بخورد باز تشنه تر می شود . سعدی می گوید نه حسن تو تمامی دارد و نه سخن سعدی در وصف حسن تو تمام شدنی است بلکه سعدی چونان تشنه ای است که آب گوارای وصف کردن تو را اینقدر می نوشد تا بمیرد ولی دریای حسن تو به جای خود باقی است

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۸۶:

درود بر مدیر عزیز گنجور

توضیحی در باره ویرایش 10 خرداد 

چند مورد بود که بنده ویرایش کردم و همگی مربوط به رسم الخط عربی در مصاریع عربی بود

تغییر همزه های وصل به همزه قطع در کلماتی مانند أعبا - أحداق - إغراق و ...

 

همچنین تنوین جر آخر مصراع ها که در عربی نباید تنوین در آخر بیت بیاید و باید به صورت کسره باشد مانند 

وَ هَذَا الظَّبْیُ فی شیرازَ یسبینی بِأَحْداقِ
أَنَا المَجْنونُ لا أَعْبا بِإِحْراقٍ وَ إِغْراقِ

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، شنبه ۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۷ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب دوم در اخلاق درویشان » حکایت شمارهٔ ۲۶:

امشب بر تربت پاک سعدی عزیز این حکایت را برای خانواده ای مسافر خواندم.

 

به نظر بنده آن شوریده که «نعره‌ای برآورد و راه بیابان گرفت و یک نفس آرام نیافت.» کسی جز خود سعدی نیست.

آخر چه کسی در آن کاروان و در کل کاروان بشریت شوریده تر از سعدی است؟ آن هم یک شوریده تر از سعدی در همان کاروان. حتما اگر جز سعدی بود او را می شناختیم.

در واقع حکایت نفس می کند مخصوصا ابیات بعدی هم بر این مطلب گواه است

دوش مرغی به صبح می‌نالید
عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش

یکی از دوستان مخلص را
مگر آواز من رسید به گوش

گفت باور نداشتم که تو را
بانگ مرغی چنین کند مدهوش

گفتم این شرط آدمیت نیست
مرغ تسبیح‌گوی و من خاموش

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، جمعه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۵۲ در پاسخ به شاهو بن عبدالله دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۸۷:

دوست عزیز

عصبانی نشوید

خیام تماما دارد با شما و دیگرانی که از رسیدن به یقین و گمراه دانستن دیگران در اوج عصبانیت هستند سخن می گوید.

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

می ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی خبران راه نه آنست و نه این

 

می گوید این قدر به اعتقادات خود یقین نداشته باشید تا جایی که دیگران را بکشید یا خود را به کشتن بدهید.

تمام مشکلات بشر در طول تاریخ از خود حق انگاری بوده است که دیگران و خودشان را تباه کرده اند نمونه های بسیار هم در زمان خودمان داریم

 

البته شما که ایرانی نیستید و خیام را درست نمی شناسید آقای شاهو ابن عبدالله

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

عجیب است 

چندبار صحبت یک شیخ فرضی در پای این غزل خواجه نوشته شده

شیخ دری کی بوده؟

حالا فرضا چنین شخصی بوده و چنین حرفی زده و یکی خواب دیده

این خواب نما شدن ها از نشانه های خرافات پرستان است

نظر حافظ در باره این شیخ ها کاملا مشخص است و در همین غزل و همین بیت هم داره چنگ به صورت شیخ می زند 

تو را خدا بس کنید تصرف بی‌جای حضرت لسان الغیب که دشمن خونی این شیوخ بوده 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۰ در پاسخ به حامد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۰:

خوبی تعبیرات عرفانی این است که می شود هرچه دوست داشتی بگویی 

نه فکت برای اثبات است نه کسی چیزی از آن برداشت می کند که قابل رد و قبول باشد

همین جا را ببینید چقدر تعابیر عجیب و غریب و گاه متضاد شده است

برای اثبات از کتاب آقای مطهری مثال می آورند.

ایشون هم نظری داشته و بیان کرده نظرشون هم برای خودشون محترم است. اما دلیل نیست که بهترین و دقیق ترین نظر باشد با وجود اینکه تخصص ایشان فقه و فلسفه بوده نه ادبیات

درست است که سخن حافظ چونان شخصیتش بسیار فنی و پیچیده است اما با مراجعه به زندگی ایشان در شهر شیراز در سه زمان مختلف (زمان شیخ ابواسحاق، مبارزالدین محمد و شاه شجاع) و ارتباطاتی که داشته و همچنین شناخت بسیار کاملی که از موضوع شراب داشته است می توان تا حدود زیادی پرده از ابهام سخنش برداشت

فقط خوشم میاد از حافظ که همه را به هم ریخته و راه خودش را می رود 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۵ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

بیت 12 مصرع اول آیا کلمه «حنا» با تشدید خوانده می شود؟

به خون خلق فروبرده پنجه کاین حناست
ندانمش که به قتل که شاطری آموخت

بدون تشدید وزن را به هم می ریزد

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲:

غلام آن لب ضحاک و چشم فتانم

که کید سحر به ضحاک و سامری آموخت

به نظر می رسد بین کید و سحر باید حرف واو باشد تا کید به ضحاک و سحر به سامری داده شود

 

چون ضحاک مکار بود اما ساحر نبود 

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال قبل، دوشنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۲۶ در پاسخ به علی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:

درود

گر به عقبی روم معنای صحیحی ندارد 

مگر سعدی شک دارد که به عقبی می رود؟ بودن قیامت در نظر سعدی امری قطعی است

«عقبی در» یعنی در عقبی، روز قیامت

اگر در روز قیامت از من بپرسند که حاصل عمرت در دنیا چه بوده است؟ می گویم فقط بودن با جانان ، حاصلش بود

حافظ نیز این مفهوم را به زبانی دیگر بیان می دارد:

اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت

باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال قبل، شنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۶ در پاسخ به ستاره دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳:

درود بر شما

تضادی نیست بلکه تأیید است و دقیقا همان معنا را دارد

تصور می کردم اگر تو را نبینم مهر تو را فراموش می کنم اما یا وجودی که می روی در مقابل دیدگانم هستی و گرچه حضور نداری ولی در تصورم هستی

 

یعنی آن خیال اشتباه بود و تو از دل نمی روی مهرت فراموش نمی شود

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال قبل، جمعه ۴ فروردین ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲۱:

دو نکته در این غزل به نظرم رسیده است که نیاز به اصلاح دارد

مورد دوم را به وسیله ویرایشگر اصلاح نکردم چون شاید نظر بنده، نظر صحیحی نباشد

مورد اول:

گویند سر بریم فلان را جو گندنا

جو معنا ندارد یا شاید بنده معنایش را ندانسته ام

باید «چو» باشد به معنی چون، مانندِ: گویند فلانی را مانند گندنا (سبزی تره) سر ببریم

 

نکه دوم در مصرع دوم این بیت:

آری چو دررسد مدد نصرت خدا

نمرود را برآید از پشه‌ای دمار

مصرع دوم علاوه بر این که مشکل وزن دارد، مشکل معنا هم دارد

به نظر می رسد صحیحش به این شکل باشد:

نمرود را برآرد از او پشّه ای دمار

یعنی پشه ای دمار از نمرود در می آورد. طبق افسانه نمرود که گفته شده پشه در بینی اش رفت و موجب هلاکتش شد

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۲۵ در پاسخ به حافظ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

یعنی شما با این همه اطلاعات وسیع دارید در باره بزرگان نظر می دهید؟

یعنی فهم این که بلخ بخشی از ایران بوده سخت است؟

شما نقشه امروز ایران را می بینید و در باره 8 قرن قبل صحبت می کنید

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۹ در پاسخ به رسته دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

دکتر زرین کوب چنین نظر قطعی ندارند

کمی بالاتر آدرس دقیق آوردم و عین نوشته ایشان را هم نقل کردم

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۱۸ در پاسخ به مهدی دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

استاد زرین کوب به نوعی این نظر را رد می کند و می فرماید : 

سعدی جوابی طعن آمیز داد که اگر اِسناد آن به شیخ محل تردید نباشد

کتاب پله پله تا ملاقات خدا صفحه 248 چاپ بیست و ششم سال 1384

اگر نقلی از جایی می فرمایید کامل و امانت دارانه باشد

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۹ اسفند ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۳۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۹۷:

در این غزل مولانا اشاره ای دارد به زمانی که درگیر کتاب و دفتر و مدرسه بود و به اصطلاح به دنبال علم قال بود و نیز نشان می دهد که قبل از ورود شمس، با ادباء سر و کار داشته حداقل با دیوان و شعر ادیبان

دفتر باره بودن یعنی زیاد اهل دفتر و کتاب و علم و مدرسه بودم

عطاردوار دفترباره بودم
زبردست ادیبان می نشستم

اما وقتی شمس وارد شد همه را شست و با خود برد و آن فقیه برجسته دست از همه چیز برداشت 
چو دیدم لوح پیشانی ساقی
شدم مست و قلم‌ها را شکستم

 

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۷ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۲ در پاسخ به دل‌روز دربارهٔ جامی » دیوان اشعار » فاتحة الشباب » غزلیات » شمارهٔ ۹۴۰:

وحشت کلمه عربی است ولی معنای آن در فارسی و عربی متفاوت است

وحشت در فارسی به معنای ترس و  خوف و واهمه و هراس است

اما در عربی به معنای تنهایی است

نماز شب اول قبر که نماز وحشت می گویند چون برای تنهایی میت است

أوحشنی یعنی مرا تنها گذاشت و رها کرد

معنا:

هرچه بیشتر مرا رها کرد و تنها گذاشت انس و علاقه من به او بیشتر شد

 

سعدی نیز در ترجیع بندش همین نکته را به زبانی سعدیانه دارد:

أَستقبلُه و إن تَوَلّی /أَستأنِسُهُ و إن تَعَبَّس

 

۱
۴
۵
۶
۷
۸
۱۶
sunny dark_mode