گنجور

حاشیه‌ها

ناشناس در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۵۹ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۳:

بیت چهارم مصرع اول: کنج قفس صحیح است

حمید در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۰:

چهل بار، حج به جا آورده بود و در همه آن‏ها، جز توکل زاد و توشه‏ای همراه خود نداشت. در آخرین حج خود، در مکه، سگی را دید که از ضعف می‏نالید و گرسنگی، توش و توانی برای او نگذاشته بود. شیخ که مردم او را «نصر آبادی» خطاب می‏کردند، نزدیک سگ رفت و چاره او را یک گرده نان دید. دست در کیسه خویش کرد؛ چیزی نیافت. آهی کشید و حسرت خورد که چرا لقمه‏ای نان ندارد تا زنده‏ای را از مرگ برهاند. ناگاه روی به مردم کرد و فریاد کشید: «کیست که ثواب چهل حج مرا، به یک گرده نان بخرد؟» یکی بیامد و آن چهل حج عارفانه را به یک گرده نان خرید و رفت. شیخ آن نان را به سگ داد و خدای را سپاس گفت که کاری چنین مهم از دست او بر آمد.
آن جا مردی ایستاده بود و کار شیخ را نظاره می‏کرد. پس از آن که سگ، جانی گرفت و رفت، آن مرد نزد شیخ آمد و گفت: «ای نادان!گمان کرده‏ای که چهل حج تو، ارزش نانی را داشته است؟ پدرم (حضرت آدم ) بهشت را با همه شکوه و جلالش، به دو گندم فروخت و در آن نان که تو از آن رهگذر گرفتی، هزاران دانه گندم است.»

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷:

در جواب خانم فاطمه :
به همین دلیل که نوشته اید ( در کتاب دیوان حافظ ...) در غم تو ... صحیح است !!!!!

شرح سرخی بر حافظ در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶:

این که جناب علیرضا نوشته اند :
بازکش یکدم عنان ای ترک شهر آشوب من
تا زاشک چهره راهت پر زرو زیور کنم
درست میباشد که در نسخه ی اکنون واو اضافه ای بعد از اشک نوشته شده است . لطفا اصلاح گرد...
=========================
نوشته ی جناب علیرضا صحیح نیست .
1: اشک دیده داریم ولی اشک چهره نداریم .
2: مصرع صنعت لف و نشر نامرتب دارد . یعنی راهت را از دانه های اشک که شبیه مروارید است و چهره ی زردم که شبیه سکه های زر است پر زر و زیور می کنم . بنابراین قطرات اشک مروارید است و زردی چهره سکه های زر و راهت را با زر و مروارید زیور می بخشم .

خردورز در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۰۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

بیتهای سانسور یا حذف شده
پس بنده اندر یکی ماهروی چو خورشید تابان پر از رنگ و بوی
دو ابرو کمان و دو گیسو کمند به بالا به کردار سرو بلند
دو برگ گلش سوسن می سرشت دو شمشاد عنبرفروش از بهشت
بناگوش تابنده خورشیدوار فروهشته زو حلقۀ گوشوار
لبان از طبرزد، زبان از شکر دهانش مکلّل به درّ و گهر
ستاره نهان کرده زیر عقیق تو گفتی ورا زهره آمد رفیق
و رخ چون عقیق یمانی به رنگ دهان چون دل عاشقان گشته تنگ
روانش خرد بود و تن جانِ پاک تو گفتی که بهره ندارد ز خاک

خردورز در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:

چرا بیتهای زیادی و سانسور کردید؟

بابک در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۸ دربارهٔ سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸:

در گفتار پیشین،
جمله آخر "ایراد شما" میباید به "چنین ایرادی" تصحیح شود،
و "آدمی اشرف مخلوقات" نقل به مضمون از " آدمی مخلوقی برتر" .
با پوزش از احسان

بهرام مشهور در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۰ - (سی لحن باربد):

لحن اوّل ، گنج بادآورد واقعه این بوده که در نبرد دریایی میان ایران و روم قبل از تسلّط کامل ایران به ناوهای رومی ، یکی از کشتی های رومی مملو از غنائم و جواهرات بوده که ناگهان باد شدیدی می وزد و چون کشتیها بادبانی بودند ، علیرغم فرار از دست ایرانیها ، باد ، آن کشتی را به سمت نیروهای ایران می آورد و بدست ایرانیها می افتد و گنج هایش را به خسروپرویز که ظاهراً پادشاه بسیار خوش شانسی بوده تقدیم می کنند . شاید ضرب المثل بادآورده را باد می برد از همین واقعه گرفته شده باشد

بهرام مشهور در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۰۶ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - بوی جوی مولیان آید همی:

بوی جوی مولیان آید همی
یاد یارِ مهربان آید همی
ریگ آموی و درشتی های او
زیر پایم پرنیان آید همی
آب جیحون از نشاط روی دوست
خنگ ما را تا میان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو میهمان آید همی
میر ماه است و بخارا آسمان
ماه سوی آسمان آید همی
میر سرو است و بخارا بوستان
سرو سوی بوستان آید همی

--- در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸۹:

ایکاش هم دیگر را می پذیرفتیم و با هم مهربان بودیم حداقل در اینجا که یک فضای معنوی است

بهرام مشهور در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۴۲ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۸ - هنگام عبور از مداین و دیدن طاق کسری:

با سلام مجدد و در پاسخ به شمس الحق عزیز و دیگر دوستان بزرگوار یادآور می شوم نکاتی را که برای بهبود این قصیده و درست نویسی آن تاکنون معروض داشته ام از اینجایی بوده که این قصیده بی همتا در کتاب فارسی کلاس دهم یا یازدهم نظام آموزشی قدیم در سال 1351 به طور کامل آمده بود و مواردی را که اشاره نموده بودم همان هایی بودند که در آن کتاب درسی نگاشته شده بود از جمله مصرع نخست اینطور بود : هان ای دل عبرت بین از دیده عبرکن هان . حالا که چه در وبسایت ها چه حتی در کتابهای شعری تغییرات و سلیقه های گوناگون اعمال شده و می شود و منابع قدیم نیز متأسفانه در دسترس نیست و بقول دوست عزیزی که نوشته اند از حافظه خود کمک گرفته اند شاید یک راه تشخیص سره از ناسره در اینجا یاری از خرد خویش باشد یعنی همانگونه که گنجور در فهرست الفبایی خود در این قصیده آورده خاقانی هنگام عبور از مدائن و( دیدن ) طاق کسری متأثر شده و قصیده خویش را سروده است پس همان طور که خود شاعر بارها در لابلای قطعات شعری توجه خواننده را به عبرت گرفتن از ویرانه ای که تأثر هرکسی را برمی انگیزد دعوت کرده در همان مصرع نخست تأکید می نماید از دیده عبر کن یعنی از دریچه دیدگان خود با دیدن ایوان مدائن عبرت بگیر چرا که انسان می تواند جز دیده از گوش و از کرده نیز عبرت بگیرد وگرنه اصولا کار دیده ، نظر کردن است و غیر از آن نیست وچنانچه بازهم بنویسیم از دیده نظرکن که زیره به کرمان بردن است

علیرضا پیشگو در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۹:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۸:

دربیت سوم نیز طریق درس گرفتن از طبیعت و پیرامون را بیان میکند.
در بیت چهارم نیز به زیبایی تمام خشونت(دستبرد) را با باد صبا در میآمیزد و سرانجام ان چیزی جز شکنج و زیبا تر شدن گل نیست.
عروس غنچه از نهفتگی(در ژرده بودن)به طالع سعد(آرزویش=شکفتن) رسید.
هزار و بلبل برای رسیدن به معشقو شان(گل)مانند یعقوب از بیت حزن(زمستان) ناله سر دادند تا به امروز.

احمد اکبری در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۳:

با سلام من فقط خواستم یه چیزی نوشته باشم و این و بگم که اگه هر برداشت ما از روی خلوص نیت و عشق باشه حتما تعبیرهامون با هم در تضاد قرار نمیگیره راستش من شعر رو اصولی بلد نیستم فقط از بچگی دوسش داشتم و باهاش کیف میکردم

رحیم در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۵۳ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار:

سلام، ضمن تشکر از سایت خوبتون،نمیدونم احساسمو نسبت به این شعر چطور بیان کنم،فکر کنم این شعر هر کسی رو یاد معشوقش میندازه که بهش نرسیده و چه حس عجیبی داره وقتی میبینی همه حرفات و احساساتت نسبت به اون تو غالب این شعر بیان شده،چه احساس ناب وقشنگی داشته وحشی موقع سرودن این شعر، روحش شاد.در وصف حال خودم همین بس که الان که ساعت سه شبه بعد از خوندن دوباره این شعر کلی خاطرات برام زنده شد طوری که دیگه خواب از سرم پریده.

رضا آفاق در ‫۱۰ سال قبل، چهارشنبه ۳ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۰۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۹:

با سلام خدمت دوستان و اساتید.
به نظر این حقیر(سخن) ،هم به لحاظ لحن موسیقیایی شعر
و هم از نظر معنایی مناسب تر بوده و درست به نظر میرسد.

کمال در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۳:۱۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۵:

‌‌‌‌‌‌باسلام به دوستان عرفان وادبیات اسلامی
برای این غزل یک فال رادرنظرگرفته ام که دراینجامی آورم:
نیت شماخوب است وانسلنی کمال گراهستید
وآنچه می طلبیدبسیارعالی است،آنچه که،،،،،،،،،
همهء ماانسانهادرجستجوی آن هستیم باید،،،،،
وسیله ای برای رسیدن به کمال باشدوبه،،،،،،،،،،،
مظاهردنیادل نبندیم ،یک فرصت عالی در،،،،،،،،
انتظارشماست ،انشاالله که ازآن استفاده ،،،،،،،،،
کنید.
پیروز،وسربلندباشید
..‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

حمید در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۲:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶:

دوستانی که نظر داددن به شاهد بازی و یا گفتن مقصود دختر است یا پسر و یا .... خوب باید گفت که اینا ابزار دست شاعر ی هستش که درست مثل ما روی زمین زنگی میکنه ولی ولی....
بقیش رو وحشی بافقی به زیبایی میگه :
تو مو بینی و مجنون پیچش مو
تو ابرو او اشارت های ابرو

فقیر در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۴۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰:

منظور از حرز جان آیاتی ست که بر حضرت محمدمصطفی در قرآن (یا همان خط مشک بار دوست ) در رابطه با دیدار خداوند و بی ارزش بودن این قالب تن نازل شده است.
آیاتی از قبیل : أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ

اردوان در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷:

این حجاب ، پرده ما بین انسان و خداست که اگر خدا آن را بردارد انسان از اسرار عالم هستی آگاه میشود.
(ز ملک تا ملکوتش حجاب بردارند)
سوختن دل فقط مختص انسانهای است که قلب پاک دارند و آنقدر عاشقانه خدا را می پرستند که به این زیبایی در وصفش می سرایند.
حضرت مولانا می فرمایند : تا نگردی پاک دل چون جبریل / گرچه گنجی در نگنجی در جهان.
قلب پاک آماده پذیرایی از عشق جاودانگی خدا ست یا همان شرابی که همیشه انسان را سر مست میکند.
حضرت حافظ باز تاکید می کند:
تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار/که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
و رسیدن به خدا را باز حافظ سخت می داند و می فرماید:
عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش/که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند
چون خدا سمت پاکی است و انسان با یک اشتیاه کوچک مثل دروغ از این راه فاصله می گیرد و با بارها امتحان در آخر در را برای انسان باز می کند.
حضرت حافظ فقط به این می خواهد اشاره کند که راه خدا شناسی گذشتن از شیطان و در آخر خالص شدن برای خداست.
در آخر حضرت حافظ می فرمایند : چو درد در تو نبیند که را دوا بکند
منظورشان همان اشتیاق بیش از حد انسان برای شناسایی خداست.که تا خدا این اشتیاق نبیند در هاشو باز نخواهد کرد.

پرویز عزیزیان گیلان در ‫۱۰ سال قبل، سه‌شنبه ۲ تیر ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۴۵ دربارهٔ رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۲ - در رثای ابوالحسن مرادی:

منظور از مروزی (اهل مرو)و رازی (اهل ری)تاکید و کنایه از اختلاف و دوری است . اهل مرو سنی مذهب و اهل ری شیعه بوده اند .

۱
۴۲۲۷
۴۲۲۸
۴۲۲۹
۴۲۳۰
۴۲۳۱
۵۴۷۰