گنجور

حاشیه‌ها

شایق در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۱:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۴:

با سلام اگر خدا باور شدیم در حقیقت به جاودانگی انسان رسیده ایم و اگر انسان جاوید است لاجرم حدای او برای رسیدن به زندگی جاوید برنامه ای برایش دارد و این برنامه را توسط کسانی از جنس خودش به او اعلام کرده است و این کسان رسولان اویند این رسولان بیامهایی از ان دنیا اورده اند تا کسانی نگویند تا بحال از ان دنیا کسی بر نگشته است تا ببینیم چه خبر است خبر ان دنیا را این بیامبران اورده اندحال باید دید ماحصل این اخبار چیست و ایا اختلافی در ان هست یا نه و اگر نیست چرا رسولان متعدد امده اند و اگر اختلافی هست در چیست ؟

احمد در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۲۰:۲۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴:

دوستی که سعدی رو به خاطر بیت دوم و احتمالا مصرع " لب بر لب" گستاخ خطاب کرده؛ اصلا معنی بیت رو متوجه نشده:
منظور از لب بر لب، لب بالای سعدی هست که بر لب پایین قرار دارد و در واقع بسته بودن دهان رو نشان میده. اگر غیر از این بود که سعدی به کامش رسیده بود.
در ضمن، اگر شما حافظ و مولانا و ... رو عارف حساب میکنید، به چنین اشعاری از اونها بر نخوردید؟
حافظ میگه: سه بوسه کز دولبت کرده ای وظیفه من
اگر ادا نکنی وامدار من باشی
و بسیاری نمونه های دیگه
پس بهتره به استاد سخن سعدی، لقب " عامی" ندیم.

داود مهرائی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۸:۴۶ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷:

به نظر من در مصرع اول بیت چهارم بهتر است فعل "گذشتست" به صورت "گذشته ست" نوشته شود

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۲:

در بیت ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز وشب
اشاره دارد به داستان معروفی که جسم خاکی آدم چهل روز طول کشید تا روح در آن دمیده شد .
مولانا در واقع علت سرمست بودنش را مربوط به همان می داند و وجود خود را هنوز از آن عشق سرمست می داند .

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

در بیت ؛ ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز و شب
اشاره به آن داستان معروف دارد که جسم خاکی انسان چهل روز طول کشید تا روح در آن دمیده شد .
شاعر علت سرمست بودنش را مربوط به آن زمان می داند.

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

در بیت هفتم ؛ ساقیی کردی بشر را چل صبوح
زان خمیر اندر خمارم روز وشب
اشاره به داستان معروف دارد که جسم خاکی آدم چهل روز طول کشید تا روح در آن دمیده شد .
شاعر علت سرمست بودنش را به آن زمان ربط می دهد

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۶:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۱۳:

همگان وقت بلاها بستایند خدا را
تو شب و روز مهیا چو فلک جازم و حازم(مولوی)
همه مردم وقتی اتفاقی شگرف میبینند خدارا ستایش و تحسین میکنند ونسبت به روزمرگی دچار عادتند واین شور افرینش این حیرت فزون رو نمیبینن یعنی تشخیص نمیدن چون در اینجا متولد شدن همه چی عادیه براشون چون از این دیدگاه فراتر نرفتن و ازین قالب تن بیرون نیومدن نمیتونن هر ثانیه این تحول و شگفتی رو در حوالی خودشون ببینن این شاد نبودن و در امروز زندگی نکردن هم برای همینه...
به ماشین مدل جدید نگاه میکنن و تحسین میکنن چون چیز نو و جدیدی رو میبینن ولی این همه خلق خالق رو دیگه نمبینن یا اصلا ندیدن ....حتما نباید به افریقا بریم تا متحیر شویم و چیز نو ببینیم ...
سالک غرق در حیرت معشوق چون همه چیز رو ازون میدونه... سالک خندونه چون شهود میکنه چون همه جا صنع خدارو میبینه...
تو شب و روز مهیا چو فلک جازم و حازم
ولی تو چنان غرق در حیرت و ژٰرفای نگرشی... مهیا بودن اینجا یعنی اماده شهود هستی و خواب و غفلت نداری (هر لحضه نو میشود دنیا وما بیخبر از نو شدن اندر بقا) مثل چرخ فلک که با عزم جزم (جازم) و بدون درنگ در گردشه و هوشیاره (حازم)و غرق در مستی و تمنایی و با نگاه به هستی ستایش حق در وجودت موج میزنه ... با خروج از قالب نیازها و روز مرگی به این دنیا با حیرت و ستودن رب مینگری یعنی میتونی چیزی که عوام نمیبینن در جلوی چشمشان هست روز و شب را تو میبینی تو دقت میکنی در دست افرییننده تو ان دست را تحسین میکنی ....
دوستان عاشق خدا بیایید نگاهمان را نو کنیم و حتی با خوبی دیدن ازهمدیگه ومحبت دیدن از هم خدارا تحسین کنیم و غافل ازین همه حیرت افرینش نشویم .....
مست بشیم مثل چرخ گردون برقصیم ... بچرخیم...
بیایید بازهم عاشق بشیم ....
مهدی کاظمی

رحمان در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۴۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۹۰ - شنیدن آن طوطی حرکت آن طوطیان و مردن آن طوطی در قفص و نوحهٔ خواجه بر وی:

قفص صحیحه یا قفس؟ در عنوان.

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

نکته اول اینکه : در نوشته های بابک دو جا غلط املایی وجود دارد ؛ سپاسگذار غلط است ؛ صحیح آن سپاسگزار است .
گزاردن به معنی انجام دادن و به جا آوردن اما گذاردن به معنی نهادن و قرار دادن : سپاسگزار ، نماز گزار، خبرگزار
نکته دوم ؛ مولانا در مصرع ؛ گویاترم ز بلبل ، در واقع خواسته خود را عاشق تر از بلبل معرفی کند ؛ زیرا در ادبیات فارسی بلبل مظهر عشق است و این عبارت کنایه از سرشار بودن از عشق به حضرت حق می باشد .

اویم در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۵:۳۲ دربارهٔ ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۵۸ - در هجو سید احمد کسروی:

دو پیوند زیر که به این شعر مربوط می شود به حقیقت پزوهان تقدیم می شود. بخوانند و خویشتن داوری کنند :
التنبیه علی حروف التصحیف
پیوند به وبگاه بیرونی
انتقاد لفظی بهار ـ شیر و خورشید
پیوند به وبگاه بیرونی

شکیب shakib.falaki@gmail.com در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴:

در کاربرد عام، کلمه علوی و سفلی به معنی بالا و پستی است لذا کاربرد کلمه علوی با کسر "ع" در بیتی که آورده شده دارای مفهوم است.به مانند از عرش به فرش و مثلی با این مضمون که از عالم علوی به خاک سفلی افکنده شد.

نجمه برناس در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۰۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۱:

پنهان ز دیده ها و همه دیده ها ازوست
آن آشکار صنعت پنهانم آرزوست
در مصرع دوم این بیت آرایه متناقض نما وجود دارد (آشکار صنعت پنهان ) در واقع دو صفت متضاد را به یک چیز نسبت داده در حینی که آشکار است پنهان هم هست که اشاره به حضرت حق دارد که آفریده هایش آشکار و خو دش پنهانست
و این بیت آرایه تلمیح دارد : اشاره به آیه ( لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار ؛یعنی ، چشمها او را نمی بینند و او چشمها را می بیند

سعید اسکندری در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۵:

در ادامه ی آنچه در بالا گفتم: از آنجایی که در دیوان ازرقی هروی به تصحیح سعید نفیسی بعد از این قصیده قصیده ای هم با ردیف ماهتاب آمده است به مطلع:
بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب
تا جهان را کرد از آن چادر منور ماهتاب
شاید این قصیده از حکیم ازرقی هروی باشد. هر چند استاد نفیسی فرموده است در برخی قصاید مندرج در دیوانی که از ازرقی هروی منتشر کرده شک دارد که از ازرقی باشد و از آن جمله اند همین دو قصیده با ردیف آفتاب و مهتاب که قصاید شماره‌ی 3 و 4 کتاب هستند

سعید اسکندری در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۵:

زیر نظر محمد آقا سلطان زاده

سعید اسکندری در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۳ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۶۵:

"بنهاد هزار طشت لعل از لاله " صحیح است طبق متن نسخه خطی شماره: آ-116 از مخزن کتابخانه‌ی آکادمی علوم آذربایجان که رفائیل حسینوف زیر محمدآقا سلطان زاده بر اساس آن کتاب رباعیات مهستی را (باکو/ یازیچی/ 1985)چاپ کرده است. در متن این کتاب هم رباعی شماره 165 چاپ شده در صفحه‌ی 83 "بنهاد" آمده است.

مهدی کاظمی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۱۳ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۳۸ - به سخن آمدن طفل درمیان آتش و تحریض کردن خلق را در افتادن بآتش:

مرگ می دیدم گَه ِ زادن ز تو
سخت خوفم بود افتادن ز تو
چون بزادم، رَ ستم از زندان تنگ
در جهان خوش هوای خوب رنگ
من جهان را چون رحم دیدم کنون
چون در این آتش بدیدم این سکون
اندر این آتش بدیدم عالمی
ذره ذره اندر او عیسی دمی
در این ابیات، مولانا مقایسه‌ای بین مرگ و خلاصی از زندان دنیا و تولد نوزاد و رهایی از رحم تنگ و تاریک مادر می‌کند. مولانا در این چهار بیت از زبان آن طفل خطاب به مادر خود می‌گوید که من هنگام ولادت و خارج شدن از زهدان تو دچار ترس و وحشت بودم و جدا شدن از زهدان تو برایم بسیار سخت و ترسناک بود اما وقتی ولادت یافتم، از آن محل تنگ و تاریک که همچون زندانی بود به جهانی خوش هوا و زیبا وارد شدم. اکنون نیز که در این آتش این سکون و آرامش را تجربه می‌کنم دنیای مادی را مانند همان زهدان تنگ و تاریک می‌یابم. من در این آتش عالمی را مشاهده می‌کنم که هر ذره آن مثل نفس حضرت عیسی (ع ) حیات بخش است.

بی سواد در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۴:۵۵ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

جناب جواد ،
این قصه سر دراز دارد، برخی دهها سال بر نادرست خوانی خویش پای می فشارند. مشکل این دوستان این است که وجود فعل پیشوندی بر گذشتن را بر نمی تانبد یک جستجوی
سی ثانیه ای در دهخدا و دهها نمونه از استاد توس ، سعدی ، نظامی ناصر خسرو و.... برایشان نا کافی است.
چنین می نماید که نمی خواهند به اشتباه خویش اقرار کنند . این کسان ناگزیر در ......مرکب خواهند ماند

شهرزاد صادقی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱:

در واقع خیام می گوید کسی که از همه ی وابستگی های این جهان رها است، بالاترین قدرت ها هم توانایی مقابله با او را ندارند (عادی یا خارق العاده) و نمی توانند او را به اطاعت وادارند. اینگونه است که می تواند همه چیز را به هیچ بگیرد و جهان را به زیر نگاه خود خرد کند چرا که نگاهی به آن نمی اندازد. در این شعر <که را بود زهره این؟ معنی چه کسی جرئت مقابله با او را دارد می دهد نه چه کسی جرئت او را دارد. زهی خیام که کسی زهره ی مقابله با او را ندارد حتا بعد از 7 قرن.

مهرداد رسولی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۹ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:

بعد از نبی هرکس امام سرور چه کس کرکس تمام
یاعلیراگفتنش باشدحرام فاتحه برآن مسلمان والسلام

09369009870 مهرداد رسولی

مهرداد رسولی در ‫۹ سال و ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۳ آبان ۱۳۹۴، ساعت ۰۱:۰۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵ - در نعت رسول اکرم صلی الله علیه وسلم:

کمی بغض خدا درچهراش داشت عرب را دانش عالم بپنداشت
که رفتش بعد رفتن با امیدی رسد هرلحظه از ایزد نویدی
خدابردش حبیبش را ب نزدش بداد آل علی راپا به مزدش

۱
۴۱۴۸
۴۱۴۹
۴۱۵۰
۴۱۵۱
۴۱۵۲
۵۵۴۶