گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بهرام مشهور

بهرام مشهور


بهرام مشهور در ‫۷ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۲۷ شهریور ۱۳۹۵، ساعت ۱۷:۱۹ دربارهٔ رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از کلیله و دمنه و سندبادنامه » بخش ۱:

درست آن چنین است :
هرکه نامخت از گذشت روزگار
هیچ ناموزد ز هیچ آموزگار

 

بهرام مشهور در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۷ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۱:

در پاسخ علی جان که نوشته اند معنی چی میشه ؟ عرض می کنم اگر از روی نسخه بنده شعر را بخوانید : از جمله رفتگان این راه دراز
باز آمده ای کو که بما گوید راز
هرکس سخنی از سر سودا گفته است
زان روی که هست کس نمی داند باز
یعنی از کسانی که این راه دراز (مرگ ) را رفته اند ، باز آمده ای کجا هست که به ما راز آن را راز آن سفر را بگوید ؟ بالاخره رفتگان یک راه حتماً باید به سفری رفته باشند دیگر . بعد میگه هرکس برای خودش از سر سودای دل یعنی از خیالات و خواسته های دل خودش چیزی گفته اما زان روی که هست یعنی از فرگان ( اصل ) آن چیزی که هست ، کس نمی داند باز .

 

بهرام مشهور در ‫۷ سال و ۱۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۶ مرداد ۱۳۹۵، ساعت ۲۳:۵۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲:

عُهده شدن یعنی از عُهده برآمدن پس : چون کسی از عُهده فردا بر نخواهد آمد دل پر سودایت را اکنون خوش دار . یا به قول امروزی ها تو که یک سر و هزار سودا داری خودت را فدای فردایی که کسی را بدان دسترسی نباشد نکن ، اکنون خوش بگذران

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹:

در پاسخ به دوستان : آخرین بیت ، همان آیتی بود درست است زیرا با وزن مناسب تری در مصرع دوم سازش دارد :که برِ هیچ کسش حاجت تفسیر نبود . یعنی نزد هیچ کسی نیاز به تفسیر و تبیین نداشت از بس واضح بود

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، یکشنبه ۱۶ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۲:

بنظرم حق با آرش عزیز است و باید جای مصرع بیت های چهخارم و پنجم عوض شود:
نامه تعزیت دختر رز بنویسید تا حریفان همه خون از مژه ها بگشایند یعنی سوگنامه می را بنویسید تا مدعیان همه بجای اشک ، خون از مژه ها بگشایند

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۱۰ اسفند ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۸:

گمان می کنم که توانسته باشم بیت چهارم را بفهمم :
حافظ می گوید نشان اهل خدا یعنی نشان آنهایی که خدا را واقعاً باور و ایمان دارند اینست که عاشق باشند ! مفهوم عشق مهر ورزیدن به هر چیز و به هر کاری است که خروجی اش خیر باشد ! ویلیام هاروی انگلیسی گردش خون را کشف کرد چون عاشق بود و جلوه ای از آفرینش خدایی را به ما نشان داد پس حافظ می گوید آن نشان را با خود داشته باش که من ( متآسفانه آن را در مشایخ یعنی بزرگان و علمای شهر ) نمی بینم ! برای اینکه آنها از ژرفای وجود خویش عاشق نیستند

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۸ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۷۲:

نسخه بهتر و به اصل نزدیکتری از این رباعی را خدمتتان می نویسم :
در گوش دلم گفت فلک پنهانی
حکمی که بود قضا ز من میدانی ؟
در گردش خود اگر مرا دست بدی
خود را برهاندمی ز سرگردانی

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۵۰ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۲:

با تشکر از جناب امین کیخا که تازه هایی از ایشان آموختم ، ترکش که امروز به تکه پاره های خمپاره و بمب و نارنجک می گویند ، در قدیم به معنای تیردان بوده است یعنی همان استوانه ای که دسته تیرها را در آن نهاده و با بند به پشت می بسته اند . در اینجا منظور شاعر از تیرستم ترا دلم ترکش باد یعنی آنقدر عزیزی که تیرهایی را که پرتاب میکنی من جمع می کنم و در ترکش دل خود می گذارم

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۲۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۱:

منهم این رباعی را از خیام بدینگونه خوانده بودم :
در فصل بهار اگر بتی حور سرشت
یک جرعه می بردهدم بر لب کشت
هرچند که این سخن بسی باشد زشت
سگ به ز من است اگر کنم یاد بهشت

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۱۱ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۳۴:

یعنی سابقه خوردن مال یتیم از طرف قاضی دستکم از از از زمان مهستی بوده و رایج هم بوده است

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۲:۵۹ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۱۲۱:

یک درویش مسلکی زنانه ، بسیار جالب است

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۰ بهمن ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ مهستی گنجوی » رباعیات » رباعی شمارۀ ۴۳:

این رباعی به خیّام منسوب است و البته شکل درست تر آن :
آنروز که توسن فلک زین کردند
و آرایش مشتری و پروین کردند
این بود نصیب ما ز دیوان قضا
ما را چه گنه قسمت ما این کردذند

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۵:

در ضمن از جناب فربود شکوهی بسیار ممنونم که واژه گَش به معنای نازان در بیت بنفشه شاد و گَش آمد توصیه کرده اند که کاملاً درست است و بنده هم در فرهنگ لغات بررسی کردم و درست بود

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ دی ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۲:

بشوی اوراق اگر همدرس مایی ایراد وزنی دارد . همه مصرع های این غزل هرکدام دارای ده و حداکثر یازده بخش هستند و این ب گذاشتن بر سر این مصرع تعداد بخشهای آن را به دوازده عدد می رساند . درست آن این است : شوی اوراق اگر همدرس مایی

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۶ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷:

یعنی اگر آدم بیکار باشد و دور و بر نیکوان ( ماهرخان و سیمین ساقان و از آن قبیل ) بگردد بمراتب بهتر است که به زرق ( در اینجا تزویر ) زاهد بودن پیشه کند

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۳۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶:

فکر می کنم ( و مطمئن نیستم ) منظور از زمانه سازآمدگان روایت سازان تاریخ باشد و اصطلاحات مروّق ( در رواق آسمان ) و طرازآمدگان اصطلاحات نجومی بوده باشد

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۲۰ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵:

این رباعی آنقدر ساده و روشن و رسا است که نیازی به نوشتن شرحی نبوده که دوستان بنویسند

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۴:۱۲ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۸:

کاری با انواع تفاسیر و برداشتهای دینی و غیر دینی که از این رباعی بشود ندارم ، تنها از نظر دستور زبان پارسی معنای آن چنین می شود :
خورشید به گِل نهفت می نتوانم
یعنی خورشید به وسیله گِل یا به درون گِل نهفته می شود من نمی توانم بپذیرم
و اسرار زمانه گفت می نتوانم
یعنی من نمی توانم اسرار زمانه را بگویم
از بحر تفکرم برآورد خرد
یعنی خرد از بحر تفکر من ( یا از غور من در تفکر) فریاد برآورد ( که گویی خرد اصرار زیادی داشته که این را بجای سخن عادی با فریاد بگوید )
دُری که ز بیم سُفت می نتوانم
یعنی جواهری که با وحشت سُفته و پرداخته شود من نمی پذیرم

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۴۴ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۳:

با جناب رضا.ب موافقم که نوشته اند منظور خیّام در این بیت ، از خواب ، خواب غفلت است

 

بهرام مشهور در ‫۸ سال و ۸ ماه قبل، یکشنبه ۱ آذر ۱۳۹۴، ساعت ۱۳:۳۵ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲۰:

البته در نسخه ای که ادوارد فیتزجرالد از آن بهره برده این رباعی چنین آمده :
با دلبرکی تازه تر از خرمن گل
از دست مده جام می و خرمن گل
زان پیشترک که گردد از باد اجل
پیراهن عمر ما چو پیراهن گل

 

۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۰