گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بابک بامداد مهر

بابک بامداد مهر

پزشک متخصص پوست ومو


بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، سه‌شنبه ۳ خرداد ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۹۷:

کاملا واضح است این غزل به ویژه وخیلی از غزلهای مشابه درحال نواختن موسیقی وبرای سوارشدن بر آهنگ وسماع سروده شده وتکرارها دراین حالت ترانه گونه قابل توجیه است.

 

بابک بامداد مهر در ‫۱ سال و ۱۰ ماه قبل، جمعه ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۴۱:

در راه رهروان را ....دربیت۶ خوانش راحت تری دارد

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۰ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۱۶:۲۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۲:

خوشا آن دم  کز  استغنای  مستی

فراغت باشد  از  شاه  و وزیرم

 

ازاین بیت نبایدغافل شد.چنان در استغنا وبی نیازی درپی مستی خوش باشم که آسوده از شاه ووزیر(کانون پول ومادیات)باشم

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۳۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۸:

بشد به رندی ودردی کشیم نام ونشد..یعنی نام وننگ من به رندی ودردی کشی بشد(رفت برباد)اما او که پیام داده بود بارندان خواهدنشست ،این کاررانکرد

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۶ بهمن ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۰۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۳:

بیچاره دل که هیچ ندید از گذار عمر

چقدر زیبا تاسف را آهنگین وبا بغض نهفته بیان کرده است

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۸ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۴۲:

آخرچه باشد گرشبی

ازجان برآری یاربی

ازگورتن بیرون جهی

وندر روی درساحتی

 

شگفتا...کمی به بالا نگاه کن ای انسان

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۹:

مولوی می گوید"روزی که مستم کشتی ام روزی که عاقل لنگرم" یعنی عقل ایستگاه وپایداری وتعادل انسان است و مستی (عشق) حرکت وناپایداری ودچارامواج شدن است.

برهمین اساس اینجا حافظ می گوید اگربخواهیم از ورطه بلا عبورکنیم باید لنگر عقل رابکشیم و خودرا به کشتی مستی بسپاریم. او نفی عقل نمی کند اما به پایان رسیدن زندگی و عبوراز اسرار پنهانی ودردهای مواج نیازبه مستی دارد.به قول استاد دینانی "عقل مست"

بازبه قول مولوی که حافظ ازمایه های فکری او بهره ی هوشمندانه گرفته وفرم اعلای غزل سعدی ودیگران را معمارگونه تلفیق کرده است"عقل تا مست نشد،چون وچرا پست نشد"

پس این مستی مرتبه ای پس ازعقلانیت است نه اینکه قبل ازآن و نفی کننده ی آن.

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۲۶ دی ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۱۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹:

نشوی واقف یک نقطه ز اسرار وجود

تا نه سرگشته شوی  دایره ی امکان را.

این بیت وکنارهم گذاشتن نقطه ودایره زیباست،هرچند درهمه نسخ وجودندارد

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۱۲ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

البته حافظانگی اینجاست؛

به پیرمیکده گفتم که چیست راه نجات

بخواست جام می وگفت عیب پوشیدن.

حالا راه نجات چیست؟اینکه پیر جام می راخواسته یا عیب پوشیدن یا همزمان جام خواستن وعیب پوشیدن.

می خور که صدگناه زاغیاردرحجاب

بهترزطاعتی که دراو روی وریا کنند

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳:

غزلی پرمحتوا و پرزاویه والبته حافظانه است.

مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟

به دست مردم چشم ازرخ تو گل چیدن.

هدف از زندگی چیست؟خیلی ساده ازهمان نگاهی ومنظری که خالق داده گلهای باغ را چیدن .عجبا که همیشه حافظ مردمک چشم ومردم رادر ایهام فروبرده مثل "بر آن مردم دیده ی روشنایی"

حالا هم گل باغ عالم تماشا را به دست مردمک چشم می چیند یعنی خوبیها و خوشیها را ببین وبرو.عیب ها راهم بپوشان اما بدان که هست.

"بخواست جام می وگفت عیب پوشیدن"

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۳:۴۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۹:

عبوس زهد به وجه خمار ننشیند

مرید خرقه ی دردی کشان خوشخویم

ترشرویی زاهدانه مثل چهره ی دچار می زدگی قرار ندارد.(همانطوربداخم است)

من ارادتمند طایفه سیراب از ته مانده ی باده که خوش اخلاق و شادندهستم.

 

خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست.

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۳ ماه قبل، یکشنبه ۲۱ آذر ۱۴۰۰، ساعت ۲۱:۳۷ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۲ - در مدح وزیر سلطان مسعود غزنوی:

الا یا خیمگی خیمه فروهل

که پیشاهنگ بیرون شدزمنزل.

 

ای آنکه چادر زده ای این چادر وخیمه را رهاکن و دریاب پیشاهنگ را که از منزل کاروان بیرون زده (وما باید به دنبال او راه بیفتیم)

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ آبان ۱۴۰۰، ساعت ۱۱:۴۹ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۰۳:

باتاکید استادخرمشاهی این مصرع پرقدرت را برجسته بایدکرد:

اسیرعشق شدن  چاره ی خلاص من است.

همچون همیشه حافظ خداوندگار تناقض پردازی روزگاران اسیر وخلاص را روبروی هم قرارداده وتنها راه رهایی را تسلیم در آرامش عشق اعلام می کند.

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، چهارشنبه ۲۸ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۲۰ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷:

رندی آموز و کرم کن که نه چندان هنراست

حیوانی که ننوشد می وانسان نشود

آن می که حافظ ازآن صحبت می کند ،حیوان را به انسان تبدیل می کند و ویژگی اصلی وهنر عالی این می بخشندگی و رندی است.یعنی حال رندی حاصل ازمی خوردن ایجادمی شودکه همانا زیرکی وخوشباشی وبخشندگی است و ترجیح دادن بدنامی به ریاکاری وزهد است؛عبوراز حیوانیت به سمت انسانیت است.

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۲۴ مهر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵:

درهمان سده ها محمود غرنوی جهانگشایی کردوبعدها شاهانی داشتیم که فاتحانه ایران را حراست کردند وحتی برقلمرو ایران افزودندمثل صفویه ونادر.لذا تااسم عرفان وتصوف می آیدعده ای شرطی شده حمله اعراب ومغول را قرینه آن می کنند که تاحدزیادی علت ومعلول دانستن آنها ناصواب است واگرهم کمی موثر ومرتبط باشد می شودگفت بهره برداری فرهنگی مثبتی از آن حملات بوده است.حملات وشکستها علل وعوارض متعددی دارد که محدودکردن آن درزمانهای خاص کاملا خردمندانه نیست.

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۰:۳۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۴:

حباب وار ...براندازم ازنشاط کلاه

اگر زروی تو عکسی...به جام ماافتد

ازشادی کلاه خود را پرت می کنم(اما همچون حبابی ناپایدارو توخالی)

حتی اگر تصویری از چهره تو رادر جام ببینم(یعنی اثری ازچهره ی واقعی تو هم برای من که حبابی ازدریای وجودم کافیست)

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، یکشنبه ۱۳ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۹۲:

مردم دیده ی روشنایی علاوه بر مردمک چشمهای روشن بین ایهامی دارد به این معنی که سلام بر مردمانی که دیده آنها بصیر وروشن وآگاه است وبوی خوش آشنایی هم ازایشان که اهل بصیرت ونورند استشمام میشود

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، پنجشنبه ۱۰ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۸:

چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد

ما  به   امید  غمت  خاطر شادی   طلبیم.

حافظ به قول استادرحیمی در"حافظ اندیشه" استادجمع کردن ناهمساز هاست وهمسازکردن تناقضات زندگی شگرداوست.البته معنایی کلیدی دراین بیت نهفته است وآن این است که ادامه زندگی وکشیدن بارغم دوستبدون شادی ونشاط ممکن نیست وباید افسردگی راازمیان بردو درابیات دیگر می گوید که بهره بردن ماازلذات و شادی طلبیدن همه به نیت کشیدن بارامانت وتحمل غم هجران است و ظرافت بیان دراین است که حافظ به شادی وغم آگاه است و ازنگاهی فراتراز غم وشادی به زندگی می نگرد و آن نگاه "عشق "است نه عقل.میکده درمقابل مدرسه است.

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۹ ماه قبل، جمعه ۴ تیر ۱۴۰۰، ساعت ۱۰:۲۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۵:

بر آستانه ی تسلیم سر بنه حافظ

که گر  ستیزه کنی روزگار  بستیزد

نتیجه گیری غزل و زاویه ی دیدحافظ دراین چندبیت ستیزه نکردن ودرگیرنشدن با روزگاراست.درمواردی پذیرفتن وتسلیم وسربرآستانه نهادن بر روزو شب عربده باخلق خدا کردن ترجیح دارد

 

بابک بامداد مهر در ‫۲ سال و ۱۰ ماه قبل، شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۰، ساعت ۱۳:۰۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۰ - در نکوهش مقلدان:

کو زهر بهر دشمن و کو "مهر" بهردوست.تضاد زهر ومهر صحیح تربه نظرمی رسد.البته مهره بامار هم مرتبط ومراعات نظیردارد.

 

۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode