گنجور

حاشیه‌گذاری‌های بابک چندم

بابک چندم


بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، دوشنبه ۴ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۱ در پاسخ به رضا عزیزی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:

کلاچ ندارد چرا که اتوماته، اتوماته، اتومات....

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۵ در پاسخ به اردشیر دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۵:

@ اردشیر

بزرگان جنگ‌آور از باستان

ز رستم زنند این زمان داستان

باستان: دیرباز، دیرینه

جنگاوران بزرگی که از دیرباز/قدیم شاهد پهلوانی/قهرمانی های رستم بودند، در این زمان آنها را حکایت/بازگویی می کنند...

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳:

@ دوستدار

عالی.

تراش چرخیده و از ریشه "تاش" است برابر با شکل/فرم همانند کار یک نجار، در اوستا گِئوش تاشان -> شکل/ فرم دهنده یا سازنده/پدیدآورنده گاو...

کد خدای/ کدبانو (سرور خانه و بانوی خانه) از کدگ(kadag) آمده...

"خان اود مان" (خان و مان) "مان" را در فارسی برابر لوازم/ اسباب خانه هم آورده اند... اما در اوستایی جوان "دِمانا" و در اوستایی کهن "نمانا" همان خانه اند...گویا در پارسی میانه خانه برابر (house) و مان (home) بوده که تفاوت آنها دیگر در فارسی تمیز داده نمیشود... 

گَرُسمان/گَرُدمان در پارسی میانه برابر پردیس/بهشت... از گارُدمان (گارُ دمانا) در اوستایی جوان و گارُ نمانا اوستایی کهن برابر با خانهٔ ترانه ( house of song) که خانه اهورامزداست...

سرت شاد و دلت خوش باش جاوید

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۳۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را:

@ فرهود

درود بر شما که کند و کاو میکنی.

من که تا به حال "یزکدار" نه به چشمم خورده بود و نه گوشم، فقط و فقط مگر از لطف شما...

به دو سه لغتنامه رجوع کردم و دیدم "یزک" یعنی پیش قراول و حدس میزنم "یزکدار" بر مبنای سپهدار، ارتشدار/تار، پرچمدار، علمدار، فرماندار و... شاید که منصبی بوده برابر سرکرده یزکها؟...

اما "انجم گر"، در کنار آنچه شما آوردی میتواند انجَم/انجُم گر -> انجُمن گَر/گَردان نیز باشد...

هَنجَمن پارسی میانه-> اَنجَمن-> انجومَن-> انجُمن ( hanjaman-> anjaman-> anjuman-> anjoman)

در پارسی میانه جمع شدن، گرد هم آمدن ( assembly, gathering)...و یکی از معانی آن در فارسی: گرد هم آمدن گروهی برای کار مشخص.

من نسخه هفت پیکرم را نتوانستم پیدا کنم، به هر حال احتمالاً جای درست برای یافتن آن باشد...

شما هم پیروز باشید

 

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۲ در پاسخ به اکبر با... دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:

عزیزم

من که به قدرت خدا حتی یک کلمه از آنچه را که نوشتی نفهمیدم، اگر روزی روزگاری تصمیم به پالایش آن گرفتی ندا بده...

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۷ در پاسخ به مهدی الهی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸:

@ مهدی الهی

سلام متقابل بر شما

نه فقط مجوس، که از ایمان آوردگان (به دین پیامبرش) و بعد جداگانه چهار گروه یهود، مسیحی، صابئین، و مجوس و در آخر باز هم جداگانه از اهل شرک....

همه و همه را به قضاوت در آخرت بشارت داده، تهدیدی هم در کار نیست... شما نباید فقط مجوس را چون تافته ای جدابافته مجزا کنی...

روایات هم چون شفاهیند و مکتوب و مستند نیستند، فقط و فقط گفته ناقل/نقال آنها به حساب میایند و نه بیش...

در آخر 

مجوس در عربی که برابر مُوبَد (مُگ بَد) ساسانی است، احتمالاً از مسیحیان داخل/خارج سرزمین ساسانیان گرفته شده و ریشه آن از زبانهای یونانی،لاتین و آرامی است که خود تبدیل شده از "ماگو(ش)" مادی/هخامنشی است، و همه متعلق به طایفه های کهن ایرانی ساکن در غرب ایران...در اوستای کهن که متعلق به ایرانیان در شرق و شمال شرقی ایران کهن(افغانستان کنونی و سرزمینهای شرق و شمال آن) است "ماگو" چنین برابری را ندارد و طبقات/درجات مختلف راهبان نامهای دیگری داشتند...

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۱۲ دربارهٔ عارف قزوینی » تصنیف‌ها » شمارهٔ ۱۰ - از خون جوانان وطن لاله دمیده:

@ ملیکا و رضا از کرمان

"از ابر کرم خطهٔ ری رشگ ختن شد"

رشک (و نه رشگ): مایه حسد 

از بابت کَرَم این ابر که ری را چنان سبز و آباد کرد، خُتَن که معروف جهان است به بوی مُشک نافه آهوانش هم به حسادت افتاد...

یعنی خطه ری زد روی دست ختن از زیبایی و خوش بویی و....

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۲۳ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۴۴ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۳۶ - اندرز و سوگند دادن مهین‌بانو شیرین را:

@ فرهود

آیا تفسیر آقای دستگردی در پایین تصویر نسخه چاپی را دیدید و اینگونه نوشتید؟

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۲:

@ مظفر طاهری

دوست عزیز،

دخل و تصرف در شعر/ اشعار دیگری مجاز نیست، اگر که در نسخ دیگر اینگونه بود که فرمودی آنگاه می شد در باره آن نظر داد... ولی زمانی که این فقط در ذهن شما و به سلیقه شماست آنزمان می باید که شعر خود را به سلیقه خودت بسرایی... نزدیکی و ربط درویشان و حکیمان! هم حکایتی است که من از آن سر در نیاوردم...

باری

به وفور از گَدا یاد کرده، گاه به نیکی:

"گدای خاک در دوست پادشاه من است"

خود را هم گدا خوانده:

"که برد به نزد شاهان ز من گدا پیامی"

"ما که رندیم و گدا دیر مغان ما را بس"

"من گدا هوس سروقامتی دارم"

"هر دَمَش با منِ دلسوخته لطفی دگر است

این گدا بین که چه شایستهٔ اِنعام افتاد"

"من گدا و تمنای وصل او هیهات"....

در آخر 

گدا برابر همان درویش است و هر دو از زبانهای ایرانی، برابر با فقیر برگرفته از عربی...

درویش و دریوزه در فارسی برگرفته و تغییر شکل داده شده از دری یُش( سرهم) در پارسی میانه (driyōš), و پیشتر در زبان اوستایی جوان دریغو ( driýu) که به فارسی هم رسیده -> ریغو و ریغونه...و مونث آن دریوی (driuui= driwi) دریوی(ش) -> درویش... همه و همه برابر با فقیر عربی یا پوور انگلیسی (poor)...

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۱ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳:

دوستدار گرامی

حقیقتاً خوشا و خرما،

همچنین به اقبال و سعادت شما در سفرهایتان به کوچه باغهای تاریخ و دیار نیکان و نیاکان...

من نیز سفرهایم لابلای صفحات تاریخ است و در جستجوی سرچشمه های مرتبط با پیشینیانمان، کمتر به گنجور سر میزنم شاید سالی یکی دو بار... حال و دماغ بیش از آن نیست...

باری

جای دوستان قدیم و ندیم خالیست، هر بار که از هریک نوشته ای میبینم این بیت جلو چشمانم میاید:

"چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن

تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی"

سر افراز و شاد باشید و روزگارتان همواره خرم

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۴ در پاسخ به دوستدار دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳:

دکتر جان مسئلتُن:

این پگاه افراسیابی چه صیغه ایست؟

یعنی خدای ناکرده بر مبنای همان صبح صادق (پگاه) ندمد تا شب یلدا نرود است یا ؟

باری

گذشته از اینکه رستم جان خودمون هم کم با گرز ( گَد در پهلوی، گادا اوستایی) بر ملاج این و آن نمی کوفت...

نام این بابا در اوستا "فران راسیان" بوده حال با چه کش و قوسی شد افراسیاب؟ را شاید که جهن جان گره از کار فروبسته ما بگشاید....

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، جمعه ۱۸ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۵۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۴:

همایون جان

شما هم برای خودت میروی بالا منبر و لاطائلات میبافی...

یعنی این جناب شمس که به تعبیر شما (در نگاه مولوی) از خدا هم بالاتر بوده زمین و زمان را پدید آورد؟!!! آنوقت همین بابا را "کسانی" کشتند؟!!! عجب خدایی!!!

همه اینها هم بابت فقط یک قطره خون که از او به جای مانده بود!!! والله اگر خون دماغ هم شده بود بیش از یک قطره خون به جای میماند چه رسد به قتل... تازه مقبره اش در قونیه و دیگری در آذربایجان خودمان را چگونه حلاجی کنیم؟...

می گوید:

"کز خداوند شمس دین افتد به طور اندر صدا"

یعنی موسی مجنون شده بود از آرزو که مگر از بانگ خداوند شمس الدین به  کوه طور فرستاده/نازل شود...آنوقت اینرا شما تبدیل کردی که مقامش بالاتر از خود خداست؟!!! 

جل الخالق

بابک چندم در ‫۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۵۵ در پاسخ به فاطمه دِل سَبُک (مهر۱۳۲۵ - تیر۱۴۰۲/یزد) دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » کیومرث » بخش ۲:

@ خانوم دل سبک

اگر که به من بود عرض میکردم : شما حداقل هزارسال از زمان خود جلوتری... ولی نوشته تان فقط ده سال جلوتر از زمان حال است...

در سال ۲۰۲۴ هستیم نه ۲۰۳۴

بابک چندم در ‫۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۸ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۸ دربارهٔ حافظ » ساقی نامه:

@bando

عکس یعنی تصویر، شکل و شمایل، ریخت...

شما عکس خودت را در آینه، چشمه ای زلال و... هم میبینی یعنی تصویر خود را میبینی...

دوربین عکاسی در سده ۱۹ میلادی اختراع شده نه پیش از آن.

سپاسگزار را هم جایگزین سپاسگذار کن...

بابک چندم در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۶ در پاسخ به میلاد کمالی دربارهٔ پروین اعتصامی » دیوان اشعار » مثنویات، تمثیلات و مقطعات » شمارهٔ ۱۸ - اندوه فقر:

که آوخ -> که آخ 

برابر است با اِی آخ 

میگوییم آخ و مینویسیم آوَخ

بابک چندم در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی نوذر » بخش ۱:

@ پرویز شیخی

دوست گرامی،

آنچه که شما نوشتی سراسر تخیلی/توهمی و جعل تاریخ است، منابعی را هم که آوردی همگی ساختگی/جعلی اند...

۱- روح القدس ساخته و پرداخته مسیحیت ثانویه است و نه حتی مسیحیت اولیه و مرتبط است با عیسی و نه موسی!!!...

آنوقت به بیان شما موسی که روح القدس است!!! در شبهای یلدا (آنهم فقط شب یلدا!!!) در پاسارگاد فرود میامد!!! و نور افشانی میکرد!!! و به کسانی که با او صلح میکردند حیات جاوید عطا میکرد!!!... خودش که حیات جاوید نداشت چطور آنرا بذل و بخشش میکرد؟!!!...برای این دست از محملات فقط باید گفت جل الخالق... 

۲- زبان اوستای کهن مشخص میکند که زمان و مکان زرتشت بسیار دورتر/پیشتر (حدوداً یک هزاره شاید هم بیشتر) از کورش و داریوش است و هیچ ربطی به سرزمینهای ماد و پارس نداشته که او بخواهد بردیا را در سرزمین ماد بکشد یا پاسارگاد در پارس را تخریب کند!!!...

۳-هیچ جا در کتیبه های داریوش، کتاب مقدس شما (چه در تورات یهود و چه در انجیل مسیحیت)، و چه در قران نامی از زرتشت نیامده!!! همچنین در این کتابهای مقدس نیز نامی از بردیا و پاسارگاد هم نیامده!!! در قران هم که نامی از کورش ، بردیا، پاسارگاد نیامده!!!...

۴-داریوش در کتیبه هایش هیچ اشاره ای به تخریب و بازسازی پاسارگاد نمی کند!!! حتی اگر حافظه ام خطا نکند نامی هم از پاسارگاد نیاورده!!!

۵- پاسارگاد شکل یونانی شده پاتراگادا است که معنی آن مشخص نیست و آنهم از الواح یافت شده از تخت جمشید

آمده و نه از کتیبه های داریوش...

۶- در شاهنامه و آثار سعدی، حافظ، و مولوی هم نه نامی از کورش و بردیا و پاسارگاد است و نه نشانی!!!...

۷- آنوقت این معبد مقدس که به گفته شما خانه خدا بوده و در پاسارگاد!!! و هیچ اشاره ای هم در منابع یونانی، اشکانی، ساسانی به خانه خدا بودن آن و معبد مقدس بودنش نشده !!! را محمد رضا شاه برای وصله زدن خودش به کورش تخریب کرد!!! تا بگوید مقبره کورش است؟!!!

عزیز جان به جای تخیلات و توهمات و نوشتن محملات کمی تحقیق و مطالعه به شما توصیه میشود

بابک چندم در ‫۸ ماه قبل، دوشنبه ۷ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸:

@ پرویز شیخی

دوست گرامی،

آنچه که شما نوشتی سراسر تخیلی/توهمی و جعل تاریخ است، منابعی را هم که آوردی همگی ساختگی/جعلی اند...

۱- روح القدس ساخته و پرداخته مسیحیت ثانویه است و نه حتی مسیحیت اولیه و مرتبط است با عیسی و نه موسی!!!...

آنوقت به بیان شما موسی که روح القدس است!!! در شبهای یلدا (آنهم فقط شب یلدا!!!) در پاسارگاد فرود میامد!!! و نور افشانی میکرد!!! و به کسانی که با او صلح میکردند حیات جاوید عطا میکرد!!!... خودش که حیات جاوید نداشت چطور آنرا بذل و بخشش میکرد؟!!!...برای این دست از محملات فقط باید گفت جل الخالق... 

۲- زبان اوستای کهن مشخص میکند که زمان و مکان زرتشت بسیار دورتر/پیشتر (حدوداً یک هزاره شاید هم بیشتر) از کورش و داریوش است و هیچ ربطی به سرزمینهای ماد و پارس نداشته که او بخواهد بردیا را در سرزمین ماد بکشد یا پاسارگاد در پارس را تخریب کند!!!...

۳-هیچ جا در کتیبه های داریوش، کتاب مقدس شما (چه در تورات یهود و چه در انجیل مسیحیت)، و چه در قران نامی از زرتشت نیامده!!! همچنین در این کتابهای مقدس نیز نامی از بردیا و پاسارگاد هم نیامده!!! در قران هم که نامی از کورش ، بردیا، پاسارگاد نیامده!!!...

۴-داریوش در کتیبه هایش هیچ اشاره ای به تخریب و بازسازی پاسارگاد نمی کند!!! حتی اگر حافظه ام خطا نکند نامی هم از پاسارگاد نیاورده!!!

۵- پاسارگاد شکل یونانی شده پاتراگادا است که معنی آن مشخص نیست و آنهم از الواح یافت شده از تخت جمشید

آمده و نه از کتیبه های داریوش...

۶- در شاهنامه و آثار سعدی، حافظ، و مولوی هم نه نامی از کورش و بردیا و پاسارگاد است و نه نشانی!!!...

۷- آنوقت این معبد مقدس که به گفته شما خانه خدا بوده و در پاسارگاد!!! و هیچ اشاره ای هم در منابع یونانی، اشکانی، ساسانی به خانه خدا بودن آن و معبد مقدس بودنش نشده !!! را محمد رضا شاه برای وصله زدن خودش به کورش تخریب کرد!!! تا بگوید مقبره کورش است؟!!!

عزیز جان به جای تخیلات و توهمات و نوشتن محملات کمی تحقیق و مطالعه به شما توصیه میشود...

بابک چندم در ‫۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۰۱ در پاسخ به امیرعلی داودپور دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۰:

@ دکتر امیرعلی داودپور

می گوید که جامه و خیمه و تخت و... را در آتش انداخت، نه اینکه بدن سهراب را در آتش سوزاند.

در بخش بعدی مشخص است که تابوت سهراب را به سیستان میاورد و میخها را از بدنش در میاورد....

اما در پاسخ پرسش شما نه، ایرانیان پیش از زرتشتی شدن مردگان را دفن می کردند و پس از آن از بابت باورهایشان که عناصر چهارگانه (آب، باد، خاک، آتش) را عناصر مقدس/اهورایی می پنداشتند و جسم را که می گندد و میپوسد آلوده کننده این عناصر می دانستند، خاکسپاری و در آتش سوزاندن جسد را گناه می دانستند.

در تخت جمشید و نقش رستم گورهای شاهان هخامنشی اولاً در دل کوه (سنگ) است و همچنین تابوتهای به جای مانده نیز خود از سنگ ضخیم است که نقش عایق را برای آلوده نشدن خاک داشته.

اگر حافظه خطا نکند جایی خوانده بودم که سنگ را جنسی متفاوت از خاک می پنداشتند، به هر حال اوروارا (urwara) یا گیاه که یکی از آفرینشهای مقدس اهورامزداست در خاک می روید و نه سنگ، از همین بابت هم خاک را مقدس می دانستند.

بابک چندم در ‫۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۳۱ در پاسخ به Najibullah Hakimy دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

Najibullah Hakimi @

پاسخ شما را در مورد ایرانیان که اولاد فلان و بهمانند را در این حاشیه دادم:

فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۴

اما در مورد "شغل" ایرانیان که فرمودی همگی دهقان بودند!

دهقان که بعدها معنای زارع، کشاورز، برزگر را بر خود گرفت در اصل و در زمان ساسانیان نه  زارع/کشاورز و نه شغل بوده... 

دهگان/دَهیگان (dhgān/dahigān) طبقه ای از زمین داران/ ملّاکین بودند و هر کدام صاحب یک بخش (ده) که گویا تعدادی آبادی را در بر می گرفته....

زنده یاد دکتر احمد تفضلی بر این نظر بود که فردوسی در شاهنامه دهقان را برابر نجبا/ایرانی اصیل به کار گرفته...

بابک چندم در ‫۹ ماه قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۱۸ در پاسخ به Najibullah Hakimy دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۴:

@ najibullah Hakimy

در این صورت همان مشکلی پیش میاید که در آغاز این حاشیه آقا/خانوم alipur بدان اشاره کرد:

پارسها جدای از ایرانیانند!!!

( جهت اطلاع داریوش در کتیبه بیستون آورده: آدام پارسا پارساهیا آریا آریاچیتسا -> "من پارسیم، پارسی زاده ام، آریاییم، از تیره آریاییم...و ایران هم لغتی از زبان و زمان پارسی میانه/ساسانی است که اِر (ēr) و اِران (ērān) تبدیل شده از آریا در زبان پارسی کهن داریوش است...)

مگر اینکه به گزینه دیگر در نسخه موسکو اتکا کنیم:

"از ایران و رومی و پارسی"

شاید که حکیم برای نشان دادن اوضاع آشفته آنزمان داستان را اینگونه آورده که موبد موبدان از روی استیصال و ناچاری دست بدامن رومیان در ایران!!! شده... که اینهم نه بعید که از محالات است چراکه موبدان ساسانی به اندازه ای خشکه مذهب بودند که اولاً به همین یزدگرد از بابت ملایمت با مسیحیان  و اصلاحات در میان فئودالها انگ بَزَکار (گناهکار) بودن زدنند و دوم اینکه اگر هم رومیانی در ایرانزمین بودند احتمالاً یا مسیحی و یا پیرو آیین کهنتر رومیان می بودند و اگر هم که زرتشتی شده بودند باز هم واجد شرایط شاهنشاه ساسانی شدن که از لزوماتش زرتشتی (بِهدین/وَهدین) و از خاندان ساسان بودن

بوده را دارا نبودند...

باری

در مورد اینکه فرمودی:

"...اما ایرانی های باستان با ایرانی های کنونی یکی نیست. ایرانی های کنونی از اولاده ترک‌ها، ایرانی های باستان و اعراب است..."

خوب که چی؟ مگر ایرانیان استثنایند؟!

مگر یونایان امروز همان یونانیان کهنند؟ از خود زبان یونانی کهن هویداست که با مردمانی کهنتر و زبانی کهنتر (minoan) ادغام شده، بعد هم با مقدونیان، در چند قرن اخیر هم زیر سلطه عثمانیان بودند... در همان دوران کهن هم در ترکیه کنونی که آنزمان هِلنیست/یونانی شده بود مردمانی بسیار کهنتر از یونانیان بودند از جمله هیتیها، هوریها، اورارتوییان و و و...

مگر رُمیان با دیگران ادغام نشدند؟ در همان روزگار امپراطوری رُم از اقصی نقاط سرزمینهایشان مردمان مختلف از گال و بریتانیا و اسپانیا گرفته تا رومانی و بلغارستان و بالکان و شمال آفریقا و و و... با یکدیگر ادغام شدند، در آخر هم که به آتیلا و هونها قافیه را باختند...روم شرقی/بیزانس هم همینطور که در آخر هم عثمانیان سرنگونشان کردند...

مصریان کهن چطور؟ حتی ۹ قرن پیش از هخامنشیان پادشاه هیتی/هیتایت دخترش را عروس فرعون کرد، بعد هم هخامنشیان، و یونانیان از جمله خانواده کلئوپاترا یونانی، بعد رُمیان، بعدها هم که اعراب (مصریان که امروزه از اعراب به حساب میایند هیچگاه عرب نبودند)...

بریتانیاییان چطور؟ آنهاهم از رُمیان گرفته تا نُرمنها و سَکسونها و بعد وایکینگها که به سرزمینشان یورش بردند دست نخورده نماندند...

چین هم که از مغولها و بعد مَنچوها شکست خورد و تحت سلطه آنان درآمد..

زبان هند کهن هم که نشان می دهد مردمانی با چندین زبان مختلف از جمله موندا، دراویدی، آریایی، نپالی/تبتی و و و ... با یکدیگر ادغام شده اند

از نام شما هم حدس میزنم افغان باشی؟ اگر که این حدس درست است مگر مردم افغانستان امروزی همان مردمان عهد کهنند؟

از قوم کامبُجای کهن که هم خانواده دیگر ایرانیان بودند و ساکنان کهن افغانستان کنونی، و بعد یونانیان، مائوریان هند، کوشانهاو بعد چندین گروه از هونهای سفید که از آسیای مرکزی به افغانستان آمدند تا هیاطله و بعد هم ترکها و مغولان و ازبکها ووو ... مردمان آن سرزمین هم همان مردمان دوران کهن نیستند...

در آخر دوباره همان پرسش اول: خوب که چی؟

۱
۲
۳
۴
۱۹