گنجور

حاشیه‌گذاری‌های جهن یزداد

جهن یزداد

پارسیدان و دوستدار زبان پارسی دری


جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۹ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲۷:

مادندر/مایندر نیز امده

فاطمه را عایشه مادندر است

پس تو مرا شیعت ماندری

شیعت مادندری ای بدنشان

شاید اگر دشمن دختندری

-
پسندر/دختندر/مادندر/پدندر/برادندر و زیند
در شیراز  پسر اندری  و مادر اندری  گویند



 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری:

 گرامی  بود زار و خوار و نژند

گزیده به شاهی ز چرخ بلند

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۰ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی کسری نوشین روان چهل و هشت سال بود » بخش ۲ - داستان نوش‌زاد با کسری:

بگشتی ز دین  گیومورثی

هم از راه هوشنگ و طهمورثی

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۰۱ در پاسخ به مامیترا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام بهرامیان » پادشاهی بهرام بهرامیان:

تموم کردیم می اریم
آیا جنگ قادسیه در پادشاهی بهرام بهرامیان است؟ که اینجا باشد؟

به پایان شاهنامه  در پادشاهی یزدگرد بخوانید

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی بهرام بهرامیان » پادشاهی بهرام بهرامیان:

بیگمان این سروده از فردوسی نیست

 

چنین است و این را بی‌اندازه دان

گزاف فلک هر زمان تازه دان

و درست اینست





چنین بودنی بود و این تازه نیست
 گزاف زمانه به اندازه نیست

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱:

  بگمانم  خم  در این بیت درست نیست و درست  جم جمبش  است

بدرید کوه از دم گاودم

زمین آمد از سم اسپان به جم

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۱ در پاسخ به عبداللە ابراهیمی دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱:

برادر  نخست انکه این سایت  بدست کسی  بنیان نهاده که  استاد است  این سایت   همه  دیوانها را بنا بر  نسخه ای معتبر نوشته و نسخه انرا یاد کرده و هیچ از ان نسخه چه درست بوده چه نبوده  در نگذشته  - دیگر آنکه  در آن بیت که

کز آنپس چنان کرد کاو(و)س رای کە در پادشاهی بجنبد زجای
چه فرقی  با  اینست که نوشته اید تغییر دادەاید:
ازان پس چنین کرد کاووس رای
که در پادشاهی بجنبد ز جای

اینکه انپس را سر هم بنویسید  تغییر است؟

برادر گرامی من  این را بدانید که تصحیح کتاب بدست مصحح انجام میشود و اگر کسی بزرگترین استاد دانشگاه هم باشد نمی تواند در  هیچ کتابی دست ببرد  حتی اگر دستبردنش تصححیح باشد تنها میتاند  یا خود کتابی را از اغاز تصحیح کند و ان تصحیح هم باید بنا بر نسخه های معتبر  خطی باشد و یا اینکه مقاله بنویسد در ان مقاله   توضیح دهد  و آن هم باید بنا بر نسخه های خطی کهن و دلیل باشد

شرکت سهامی کتابهای جیبی که نشانی کتاب نشد  شما اگر  ادرس میدهید باید  نام مصحح را بگویید مثلا  نسخه ژول مول - نسخه مسکو (که بدست گروهی از دانشمندان  تصحیح شده و ان را به نام مسکو میگویند)  یا  تصحیح خالقی مطلق - اما  سهامی کتابهای جیبی  نام نشد .

 

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، پنجشنبه ۲۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۳۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » رزم کاووس با شاه هاماوران » بخش ۱:

 پیوسته در این سروده اندیشناک بودم  چین کجا و مکران کجا؟ تا انکه  در  دست نوشته لندن یافتم توران زمین .  این توران جز آن توران تورستان  تورجیست این توران   ان سوی مکران میان پاکستان امروزیست و این درست است و مکران   دو سوی دریاست  عمان نیز مکران است  و از  عمان به بربرستان(افریقا راه  دارد همچنان که   مازندران و هاماوران نیز افریقاست

از ایران بشد تا به توران  زمین

گذر کرد ازان پس به مکران زمین

ز مکران شد آراسته تا زره

میانها ندید ایچ رنج از گره

پذیرفت هر مهتری باژ و ساو

نکرد آزمون گاو با شیر تاو

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۰۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۴:

خروشیدن ناله و آه خاست

به هر برزنی  شیون شاه خاست


 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۱۸ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲:

 

بدین گونه تا روزگاری دراز

برآورد دارنده بگشاد راز

یکی مرد شد چون یکی زاد سرو

برش کوه سیمین میانش چو غرو

چو آن کودک خرد پر مایه گشت

بر آن کوه بر  کاروانها گذشت

نشانش پراگنده شد در جهان

بد و نیک هرگز نماند نهان

به سام نریمان رسید آگهی

از آن نیک پی پور با فرّهی

شبی از شبان داغ دل خفته بود

ز کار زمانه برآشفته بود

چنان دید در خواب کز هندوان

یکی مرد بر تازی اسپ دوان

ورا مژده دادی به فرزند او

بر آن برز شاخ برومند او

چو بیدار شد موبدان را بخواند

از این در سخن چند گونه براند

چه گویید گفت اندر این داستان

خردتان بر این هست هم‌داستان

هر آنکس که بودند پیر و جوان

زبان برگشادند بر پهلوان

که بر سنگ و بر خاک شیر و پلنگ

چه ماهی به دریا درون با نهنگ

همه بچه را پروراننده‌اند

ستایش به یزدان رساننده‌اند

تو پیمان نیکی دهش بشکنی

چنان بی‌گنه بچه را بفگنی

به یزدان کنون سوی پوزش گرای

که اوی است بر نیکویی رهنمای

چو شب تیره شد رای خواب آمدش

از اندیشهٔ دل شتاب آمدش

چنان دید در خواب کز کوه هَند

درفشی برافراشتندی بلند

جوانی پدید آمدی خوب روی

سپاهی گران از پس پشت اوی

به دست چپش بر یکی موبدی

سوی راستش نامور بخردی

یکی پیش سام آمدی زان دو مرد

زبان بر گشادی به گفتار سرد

که ای مرد بی‌باک ناپاک رای

دل و دیده شسته ز شرم خدای

تو را دایه گر مرغ شاید همی

پس این پهلوانی چه باید همی

گر آهو است بر مرد موی سپید

تو را ریش و سر گشت چون خنگ بید

پس از آفریننده بیزار شو

که در تنتْ هر روز رنگیست نو

پسر گر به نزدیک تو بود خوار

کنون هست پروردهٔ کردگار

کز او مهربان‌تر ورا دایه نیست

تو را خود به مهر اندرون مایه نیست

به خواب اندرون بر خروشید سام

چو شیر ژیان کاندر آید به دام

چو بیدار شد بخردان را بخواند

سران سپه را همه برنشاند

بیامد دمان سوی آن کوهسار

که افگندگان را کند خواستار

ره بر شدن جست و کی بود راه

دد و دام را بر چنان جایگاه

نشیمی از او برکشیده بلند

که ناید ز کیوان بر او بر گزند

ابر آفریننده کرد آفرین

بمالید رخسارگان بر زمین

همی گفت کای برتر از جایگاه

ز روشن روان و ز خورشید و ماه

گر این کودک از پاک پشت من است

نه از تخم بد گوهر آهرمن است

از این بر شدن بنده را دست گیر

مر این پر گنه را تو اندر پذیر

چنین گفت سیمرغ با پور سام

که ای دیده رنج نشیم و کنام

پدر سام یل پهلوان جهان

سرافرازتر کس میان مهان

بدین کوه فرزند جوی آمدست

تو را نزد او آب روی آمدست

روا باشد اکنون که بردارمت

بی‌آزار نزدیک او آرمت

به سیمرغ بنگر که دستان چه گفت

که سیر آمدستی همانا ز جفت

نشیم تو فرخنده گاه من است

دو پرّ تو فرّ کلاه من است

چنین داد پاسخ که گر تاج و گاه

ببینی و فر کیانی کلاه

 دگر کاین نشیمت نیاید به کار

یکی آزمایش کن از روزگار

ابا خویشتن بر یکی پرّ من

خجسته بود سایهٔ فرّ من

گرت هیچ سختی به روی آورند

ور از نیک و بد گفت و گوی آورند

بر آتش برافگن یکی پرّ من

ببینی هم اندر زمان فرّ من

که در زیر پرت بپرورده‌ام

ابا بچّگانت برآورده‌ام

همان گه بیایم چو ابر سیاه

بی‌آزارت آرم بدین جایگاه

فرامش مکن مهر دایه ز دل

که در دل مرا مهر تو دلگسل

دلش کرد پدرام و برداشتش

گرازان به ابر اندر افراشتش

ز پروازش آورد نزد پدر

رسیده به زیر برش موی سر

تنش پیلوار و به رخ چون بهار

پدر چون بدیدش بنالید زار

فرو برد سر پیش سیمرغ زود

نیایش همی بآفرین برفزود

سراپای کودک همی بنگرید

همی تاج و تخت کئی را سزید

بر و بازوی شیر و خورشید روی

دل پهلوان دست شمشیر جوی

سپیدش مژه دیدگان قیرگون

چو بسد لب و رخ به مانند خون

دل سام شد چون بهشت برین

بر آن پاک فرزند کرد آفرین

فرود آمد از کوه و بالای خواست

همان جامهٔ خسرو آرای خواست

سپه یک‌سره پیش سام آمدند

گشاده دل و شادکام آمدند

تبیره‌زنان پیش بردند پیل

برآمد یکی گرد مانند نیل

خروشیدن کوس با کرّه‌نای

همان زنگ زرین و هندی درای

سواران همه نعره برداشتند

بدان خرّمی راه بگذاشتند

به شادی به شهر اندرون آمدند

ابا پهلوانی فزون آمدند


-
من سروده را اینگونه میپندارم
خالقی مطلق  بجای جوانی ، غلامی و بجای سپیدش مژه،سیاهش مژه آورده و بتر  آنکه هیچ چیز از این دگرگونی یاد نکرده
-
نعره گویا  همان ناله بوده به عربی رفته

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۵۶ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲:

بگمان من آنچه میان این چند رسته امده پر از وازگان عربی است و به سخن  شاهنامه نیز نمیبرد و از فردوسی نیست  آراسته آن چنین است

بیامد دمان سوی آن کوهسار

که افگندگان را کند خواستار

ره بر شدن جست و کی بود راه

دد و دام را بر چنان جایگاه

نشیمی از او برکشیده بلند

که ناید ز کیوان بر او بر گزند

ابر آفریننده کرد آفرین

بمالید رخسارگان بر زمین

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » جنگ بزرگ کیخسرو با افراسیاب » بخش ۴۴:

مباشید گستاخ با این جهان

که او بدتری دارد اندر نهان


گستاخ=مطمئن

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۷:

بودن در پارسی به چم شدن است

فرو بود رستم ببوسید تخت
که ای نامور خسرو نیکبخت

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۷ در پاسخ به iamadelabbasi دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان بیژن و منیژه » بخش ۷:

 هرزه چه می لایی  چگونه سپندارمذ زمین  و زن است نکند ما مردم سرخپوستیم و پارسی ندان و نشنیده ایم
سپند را هرکه اندکی پارسی پهلوی داند  بداند که سپند بچم مقدس و معصوم و پاک است و آنرا در نام گوسپند نیز میبینیم به بچم جانْور پاک است و
سپندآرمذ، سپندا آرمذ است بچم سپندا آرمد /سپندآرمیدن/آرامش سپند و پاک

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۳ دربارهٔ منوچهری » دیوان اشعار » مسمطات » شمارهٔ ۱ - در وصف خزان و مدح سلطان مسعود غزنوی:

 

ای شاه! تویی شاه، جهان گذران را

ایزد به تو داده‌ست زمین را و زمان را

بردار تو از روی زمین قیصر و خان را

یک شاه بسنده بود این مایه جهان را

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان سیاوش » بخش ۹:

 

چو ترکان به تندی بیاراستند

همی بردن گوی را خواستند

ربودند ایرانیان گوی پیش

بماندند ترکان ز کردار خویش

سیاوش برآشفت از ایرانیان

سخن گفت بر پهلوانی زبان

که میدان بازیست گر کارزار

برین گردش و بخشش روزگار

چو میدان سرآید بتابید روی

بدیشان سپارید یک‌بار گوی

سواران عنانها کشیدند نرم

نکردند زان پس کسی اسپ گرم

یکی گوی ترکان بینداختند

به کردار آتش همی تاختند

سپهبد چو آواز ترکان شنود

بدانست کان پهلوانی چه بود

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۵ دربارهٔ ابوالفضل بیهقی » تاریخ بیهقی » مجلد هفتم » بخش ۳۹ - فصل در معنی دنیا:


«جهانا همانا فسوسی‌ و بازی‌
که بر کس نپایی و با کس نسازی‌»
بگاه نمودن‌ چو سروی بخوبی
«بگاه ربودن چو شاهین و بازی‌
چو زهر از چشیدن چو چنگ از شنیدن‌
چو باد از بزیدن‌ »چو کبک از برازی
اگر رو نمایی همه نوش و کامی
اگر پشت کردی شرنگ و گدازی
بدیدار چون آهوی خوش خرامی
بپنهان «چو خوک پلید و گرازی‌»
چرا زیَرکانراست این تنگ روزی‌
چرا ناکسانراست این بی‌نیازی‌
یکی را بهشتی یکی را چو دوزخ
«یکی را نشیبی، یکی را فرازی‌»
همه آزمایش همه پر نمایش‌
همه پردرایش‌ چو آهو به نازی
چرا مرغ خوشخوان بزودی بمیرد
«چرا مار و کرکس زید در درازی»
سیاوش بروز جوانی روان شد
چرا آنهمه زیست آن مرد تازی‌
«اگر نه همه کار تو باژگونه‌
چرا آنکه ناکس‌تر او را نوازی‌
جهانا همانا ازین بی‌نیازی »
گنه نیست ما را و تو جای آزی‌

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۲۹ دربارهٔ غالب دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱:

از غالبست
تا در سرم هوای که باشد که آن ﻫﻮا
کاه مرا مجادله با کهکشان دهد
راه سخن گشودم اگر خود نشد که بخت
راهم به بزم بانوی گیتی ستان دهد
آن دادگر که عهد وی از بس خجستگی
یاد از زمان خسرو نوشیروان دهد
ویکتوریا که کاتب قسمت ز دفترش
توقیع خسروی به جهان خسروان دهد

در آخر دسمبر و آغاز جنوری
سال نوست و روز کلان روزگار را
از من هزارگونه نیایش قبول باد
کشور خدیو نامور نامدار را
یارب ز روی عین عنایت نگاه دار
جم رتبه منتگمری والاتبار را
یارب بروزنامه عمر عزیز او
این یکهزاروهشتصد وشصت وچاررا
هم بهر وی خجستگی بیشمار بخش
هم بر بقای او بفزا این شمار را
نشگفت گر دهند دبیران دفترش
توقیع لطف غالب امیدوار را

-

بیا که مدح خداوند دادگر گوییم
از آنچه گفته از این پیش بیشتر گوییم
زغیب انچه فرو ریختند در خاطر
نخست از ره پرسش بیکدگر گوییم
که بی مبالغه فرزانه لارد الگن را
وزیر اعظم سلطان بحر و بر گوییم
بدین کلاه که فر کیان از او بارد
گزاف نیست اگر شاه تاجور گوییم


 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۰ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۳۳۷:

این چهارپاره در المعجم شمس قیس رازی از سده هفت  چنین  امده و پیداست که چگونه دگر گون شده
 ارکری خون خواری اج که ترسی
 ور اکشی مون بساری اج که ترسی
از اینیمه دلی نترسم اج کسخ
ای گهان دل ته داری اج که ترسی

 

جهن یزداد در ‫۱ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۴ دربارهٔ باباطاهر » دوبیتی‌ها » دوبیتی شمارهٔ ۲۷۸:

بسوی باغ و بستان لاله وابی

همه موها  بسان ژاله وا بی

وگر سوی خراسان کاروان را

رهانم مو سوی بنگاله وا بی


کاروان را سوی خراسان رهانم =براه اندازم

 

۱
۲
۳
۴
۴۴