گنجور

حاشیه‌گذاری‌های رضا از کرمان

رضا از کرمان

سلام بنده محمدرضا ذویاور ساکن کرمان شاعر و دوستدار شعر وادب 


رضا از کرمان در ‫۴ ساعت قبل، ساعت ۱۰:۱۶ در پاسخ به عزیز رادیو دربارهٔ سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۴:

سلام 

 من متاسفانه کتاب عزیزالدین نسفی را نخواندم ولی بر اساس نقل شما از ایشان این دیدگاه پاره ای از مسایل اعتقادی مثل پرسش وپاسخ روز جزا، جبر واختیارانسانی ،عدل خداوندی و... را زیر سوال میبره اگر فطرت ، شغل ،سرنوشت واستعداد هر انسان از قبل از تولد اون از سوی کس دیگری  یا ازسوی خالق تعیین ومقدر بشه پس خود فرد هیچ نقشی نداره ومسئولیت اعمالش با خودش نیست وفقط در حکم رباتی است در حال اجرای برنامه از قبل طراحی شده   واگر برعکس انسان تمامی مراحل معرفت را با ریاضت بپیماید ، آدم صالحی هم باشه یا بگفته ای انسان کامل بشه هنر خاصی نکرده  چون از قبل براش رقم خورده .البته بقول مولانا (این سخن حقست وصوفی گفته است) وقطعا منظور ایشان به نوعی دیگر بوده ولی مطلب برام باز نشد که یعنی چی 

شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ ایرج میرزا » مثنوی‌ها » عارف نامه » بخش ۶:

اگر زن نیست، عشق اندر میان ...

سلام 

 این بیت نغز و با معنا ،چقدربا احوالات ومطالبه امروز جامعه  همخوانی  داره .

 

رضا از کرمان در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۰۸:۲۰ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم:

می‌بیاموزد مرا وصف رسول زان علوم می‌رهاند زین سفول

 مدیریت محترم سلام

 

علوم وزن بیت را مخدوش کرده علومم صحیح است لطفا اصلاح فرمایید .

  شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫دیروز دوشنبه، ساعت ۰۶:۰۱ دربارهٔ ایرج میرزا » غزل‌ها » شمارهٔ ۳:

سلام 

بقول سعدی علیه الرحمه:

خر عیسی گرش به مکه برند 

چون بیاید هنوز خر باشد

 

 

رضا از کرمان در ‫۵ روز قبل، پنجشنبه ۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۱۱ در پاسخ به رند شیراز دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » حکایت طاووس » حکایت طاووس:

چون بدل کردند خلوت جای من تخت بند پای من شد پای من

سلام 

همانطور که مستحضرید طاووس علیرغم زیبایی وافر دارای پای زشتی است که شاعران از این نکته به عنوان تضاد بهره میبرند ودر بیت قبل هم اشاره به انتقال مار به بهشت توسط پیچیدن به پای طاووس دارد 

شاد باشی عزیز

 

رضا از کرمان در ‫۶ روز قبل، چهارشنبه ۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۲۰ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹:

مدیریت محترم سایت 

با سلام

  احتراماً متعاقب حذف پیام قبلی خودم متاسفانه پیام جناب رسته و توضیحات وتمثیلات ایشان در تبیین نظر مولانا بر بیت ششم  که در پاسخ به اینجانب  مرقوم نموده بودند ،که الحق وانصاف در باز کردن معنی وصناعات بکار رفته  مشگل گشا بود ، حذف گردید در صورت امکان خواهشمند است نسبت به بازیابی ودرج مجدد اقدام فرمایید . با تشکر

 

رضا از کرمان در ‫۷ روز قبل، سه‌شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۰۹:

جناب رسته گرامی 

 متاسفانه حاشیه و توضیحات مبسوط شما بر روی این بیت سهواً حذف گردید از امعان نظر شما متشکرم وبهره کافی بردم  در صورت امکان برای استفاده سایرین مجدداً درج فرمایید  باز هم از حضورتان عذر می خواهم .شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۷ روز قبل، سه‌شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۴ در پاسخ به محمد شیدا دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۵:

محمد آقا سلام 

 ضمن آرزوی توفیق برای شما لطفا این غزل را با صدای هژیر مهر افروز در آلبوم دل قلندر هم گوش کنید 

 

رضا از کرمان در ‫۸ روز قبل، سه‌شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۶ در پاسخ به Arvin Vakili دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۵:

سلام آقا آروین

 در سایت گنجوردر ذیل شرح حال زندگانی هر شاعر وادیب ومعرفی آثار ایشان استقبال های هرشاعر از شعرای دیگر آمده است در مورد این غزل موردی درج نگردیده است .

شاد باشی عزیز

 

رضا از کرمان در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۰۳:

نعمت ما چو ز مُکّون بود خلط نگردد به خور و ارتقاد

سلام دوستان 

  امکان داره معنی این بیت را توضیح دهید.

 شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۹ روز قبل، یکشنبه ۲ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۴۹ در پاسخ به مسعود عالم پور رجبی دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶:

آقا مسعود سلام 

  بنظر ترتیب مصاریع در غزل زیبای شما  در نوشتاررعایت نشده  لطفا ویرایش فرمایید  وسپاس وتبریک به طبع روان شما شاد باشی عزیز

 

رضا از کرمان در ‫۱۱ روز قبل، جمعه ۳۱ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۰۳ در پاسخ به جستجوگر دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۳:

سلام بر جستجوگر گرامی 

  بیت سوم این غزل دقیقا اشاره به همین مطلب داره وتاییدی است بر حاشیه حضرتعالی 

  شاد باشی

 

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، چهارشنبه ۲۹ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۰ در پاسخ به رضازادده دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰:

سلام دوست گرامی 

  حال با تفسیری که حضرتعالی وجناب صابری ارایه فرمودید تکلیف معنای خرابات در تعبیر شما چیست؟

 

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۷ در پاسخ به مرتضی محمدخانی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:

سلام 

تعبیر شماهم به نوعی جالب توجه است ولی بنظر حقیر در حاشیه آقای یزدی بیت به درستی معنی شده است

شاد باشید

 

رضا از کرمان در ‫۱۴ روز قبل، سه‌شنبه ۲۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۲ در پاسخ به مصیب مهرآشیان مسکنی دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):

سلام 

اتفاقا بنظرم نو بهتر معنی بیت و ارتباط معنایی با ابیات قبل وبعد رو کامل میکنه اگر به عطر فروشی بری بوی عطر میگیری واگر با جامه وتن وروی تمیز(نو) پیش زغال فروش بری بهره ای جز سیاهی نخواهی برد

 

رضا از کرمان در ‫۱۵ روز قبل، دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۴۸ در پاسخ به آلپ تکین دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶:

درود بر شما

 

 

رضا از کرمان در ‫۱۵ روز قبل، دوشنبه ۲۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۵۵ در پاسخ به بي من دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲:

سلام  بی من گرامی

 

جوهر عطار در سودای عشق 

گویی از بحری وکانی دیگر است

 

عزیزم با چه منطق ومستنداتی این ادعا را فرمودید بقول شیخ اجل سعدی بعضی وقتها آدمی سکوت کنه بهتره تا پرده دری ورسوایی 

زبان در دهان ای خردمند چیست 

کلید در گنج صاحب هنر

چودر بسته باشد نداند کسی

که جوهر فروش است یا پیله ور

  

 

  شاد باشی

 

رضا از کرمان در ‫۱۶ روز قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۱ - بیان آنک حق تعالی هرچه داد و آفرید از سماوات و ارضین و اعیان و اعراض همه باستدعاء حاجت آفرید خود را محتاج چیزی باید کردن تا بدهد کی امن یجیب المضطر اذا دعاه اضطرار گواه استحقاقست:

زرع جان را کش جواهر مضمرست ابر رحمت پر ز آب کوثرست

سلام 

بنظر می آید مقصود از جواهر فلزات گرانبها نیست بلکه شاید اشاره به جواهر خمسه دارد که در فلسفه عبارتند از وجود،عقل،نفس،هیولی و صورت  و همچنین تعبیری از جوهره انسانی یا همان روح خدایی میتواند محتمل باشد.

 

رضا از کرمان در ‫۱۶ روز قبل، یکشنبه ۲۶ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۳۸ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم:

سلام  

  اگر چون بنده به این موضوع یقین داشته باشید که اشعار مولانا از روی تفنن وسرگرمی بر زبانش جاری نشده پس به تبع آن نمیتوانند کلمات بدون در نظر گرفتن معنا ومنظوری خاص از سوی ایشان بکار گرفته شده باشند خاصیت اشعار مولانا بگونه ای است که باهربارخواندن دریچه ای نو در برابر دیدگان آدمی میگشاید وآدمی را متوجه معنایی نو مینماید شاید از پاسخ بنده،همچون خودم راضی نباشید دلیل آن هم باز نشدن معنای حنوط وسقوط در بیت 16 است که مورد سوال آقا کوروش بوده 

حنوط در لغت عبارت است از ماده ای خوشبو مانند کافور که  مردگان را با آن غسل واحیاناً مومیایی مینمایند ولی چرا حنوط در مقابل سقوط  چرا از ماده معطر دیگری نام نبرده  در حکایت داریم که طفل بقول مولانا رضیع به رسالت رسول اکرم همچون اصحاب صدر اسلام ایمان می آورد قطعا در دیدگاه عرب جاهلی یا بقول متن شعر مشت حیز( مشت حیز کنایه از آن کافران میتونه باشه)عبدالعزی به مراتب دارای منزلتی بالاتر از عبدالعزیز است پس قبول داریم که با ایمان آوردن ،آن طفل در نزد عامه تنزیل درجه پیدا کرده است یا همان سقوط  دقیقا مانند اصحاب صدر زمانی که مثلا ابوبکر صدیق یا هریک از صحابه به رسالت رسول اکرم معترف گردیدند تمامی اموال خود را مصروف این ایمان خود کردند ومجبور به هجرت ،شکنجه وسایر بلایا شدند وازآن مرتبه اجتماعی به نوعی سقوط کردند (البته از دیدگاه عرب جاهلی وگرنه داشتن ثروت منافاتی با ایمان نداره )منظور اینه که دیگه اون مکنت  گذشته هرگزمرکز توجه ایشان نبود دیگه بر داشته ونداشته غم نمیخورد  در اینجا مولانا ما را متوجه این قضیه مینماید که ایمان واقعی یعنی گذشتن از تمام هستی موهومی ،نام ونشان ومنصب  اموال و هرچه که در تصوره  ، ودر عوض عشق ورزی با حقیقت مطلق جایگزین میشه ودر پیش حق بنده عزیز خواهی بود   دیگر تو عبدالعزی نیستی دیگر عبد العزی در مقابل عبدالعزیز بجز نامی حیز (مخنث)  وپست نیست  باید از تمامی هستی ومنیت خودت بگذری تا مومن گردی وزمانی که از خودت اصطلاحاً مردی آنگاه حنوط میرسد هیچ انسان زنده ای به خود کافور نمیمالد آنگاه که مرد نیاز به کافور وحنوط دارد  وآن دو میگفتند که ما از سقوط وتنزیل درجه ترس داشتیم ولی اکنون حاضریم بمیریم  تا این مردن ما باعث بشه که از شمیم حنوط  بهشتی بهره مند گردیم بقول رسول اکرم موتو قبل ان تموتو 

 شاد باشی امیدوارم حق مطلب را ادا کرده باشم  .

 

رضا از کرمان در ‫۱۷ روز قبل، شنبه ۲۵ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۳۶ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۵۲ - آمدن آن زن کافر با طفل شیرخواره به نزدیک مصطفی علیه السلام و ناطق شدن عیسی‌وار به معجزات رسول صلی الله علیه و سلم:

کوروش جان نمیدونم داستان را گرفتی یانه مجبورم توضیحی بدم ببخشید یکی از زنان کافر با فرزند خردسالش نزد حضرت رسول رفتند تا صدق دعوی ایشان را محک بزند اسم کودک عبدالعزی بود که کودک به حرف آمده ودر پاسخ رسول اکرم میگوید من عبدالعزیز هستم  و به اتفاق مادرش ایمان می آورند ،عزی نام یکی از بتهای اعراب جاهلیت بوده در آن لحضه شمیم عطری بهشتی همه جا را فرا میگیرد حالا معنی بیت  مورد سوال شما:

دراون لحضه مادر وفرزند گفتند اگر برای این رایحه جان بدهیم بهتره تا آنکه این بوی دل انگیز از بهشت برسه وزایل نشه 

در آخر هم هرکس که معرف او حضرت حق باشه تمام جمادات ونباتات اون رو تصدیق میکنن و هرآنکس که خدا حافظش باشه حتی مرغان وماهیان (کنایه از کاینات) نیز نگهبان وحارس اویند .

خدا نگهدار وحافظت باشه شاد باشی

 

۱
۲
۳
۲۲
sunny dark_mode