بابک چندم در ۱ ماه قبل، یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۰:۳۳ در پاسخ به دکتر حافظ رهنورد دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۳:
از مصرع آخر دو معنی کاملاً متضاد می توان گرفت:
۱- در تمامی وجودت کلاً و ابداً هیچ هنری نیست
۲-در تمامی وجودت هیچ هنری نیست که موجود نباشد-> وجودت سراپا مملو از هنر است
این یعنی منفی در منفی برابر است با مثبت(double negative) که در همین حاشیه چند نفر پیشتر توضیح داده اند...
بابک چندم در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۶:۳۰ در پاسخ به رکسانا غلامپور دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۶:
@ رکسانا غلام پور
در لغتنامه پهلوی پرستش در کنار همان معنای آشنا و همیشگی، همچنین برابر است با خدمت/خدمتگزاری...
دهقان (دهگان/دهیگان) نیز در دوره ساسانی طبقه ای از زمینداران بودند، دِه در آنزمان برابر ده امروزی نبوده که برابر با گستره/پهنه ای از زمین (بوم) بوده و دهقان بزرگِ آن بخش بود که برزگران/کشاورزان زیردست او بودند و او مسئول نگهبانی از آن سرزمین و جمع آوری مالیات و...
در این لینک، اگرچه که به زبان انگلیسی است، زنده یاد دکتر تفضلی یک تاریخچه مفصل را تا برچیده شدن دهقانان در زمان سلجوقی ارائه داده:
بابک چندم در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۵:۵۲ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۱۹ - گفتار اندر نکوکاری و بدکاری و عاقبت آنها:
رضا جان
روز شما هم خوش و خرم
می گوید که اگر عقرب در خانه/لانه اش می ماند و بیرون نبود سنگ بر سرش نمیخورد، به عبارت دیگر کژدم که شر به پا میکند (نیش میزند) زمانی که در لانه نمانده و بیرون خزیده شر(سنگ) بر سرش میاید ...
ضمیمه
شرانگیز هم بر سر شر شود (آنکه شر به پا می کند (بالاخره) شر بر سر خودش میاید)
چو کژدم که با خانه کمتر شود (چو کژدم که به/در خانه کمتر شود(باشد))
با=به=در
بابک چندم در ۲ ماه قبل، جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۱۷:۲۱ در پاسخ به وحید بافنده دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۴:
عزیزم
چون اصرار به عامیانه ننوشتن داری، که کاملاً هم درست است:
خودتون -> خودتان
میشه -> میشود
نمیکنه -> نمیکند
لازمه -> لازم است
اونم -> آنهم
بابک چندم در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۳:۳۲ در پاسخ به اشکبوس رضا دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » داستان دوازده رخ » بخش ۱۴:
عزیز
اگر به بخش دوم همین دوازده رخ رجوع کنی می بینی که شاه توران پس از شکست مقابل رستم به سرعت به کاخ خود در خلخ بازگشت.
خلخ در خطا/ختاء (ختن) است و نه در ایران کنونی، پس توران آنجاست نه در ایران کنونی...
ایران و انیران هم از زبان و زمان ساسانی است و نه پیش از آن، تیسفون پایتخت ساسانیان در عراق کنونی بود و منظور از انیران غیر ایرانیانی است مانند اهالی آشورستان، بابلستان، اعراب تحت سلطه ساسانیان و امثالهم، و نه تورانیان که هزاران سال قبل از ساسانیان و هزاران کیلومتر در شرق آنها بودند...
بابک چندم در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۱۸ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳ - بنیان کردن آهنگری و صنعتهای دیگر به دست هوشنگ:
@ برمک
عزیزم
نام شما "برمک" را اگر کسی بخواند نَرمک و دیگری نارمَک و یکی دیگر گَرمَک، وماهَک و و و... را قبول میکنی که از بابت پرگویشی و بازی با کلمات در فارسی و این دست داستانهاست؟ فکر نکنم...
دلایل موجودی چند گونه از یک نام در فارسی دلایل متعدد دارد ازجمله چرخشها از یک زبان به زبان دیگر، مثلاً ۱-از اوستایی به پارسی میانه و ۲- سپس از آن به فارسی...
همچنین طبیعت خط پهلوی که فقط ۱۴ علامت/حرف داشته که بسیاری از این حروف هر کدام چند بارِ آوایی داشتند و در دوران پسین (در زمان و زبان فارسی) به دلیل آشنایی ناقص آنها را به اشتباه نوشتن، همچنین در گویشهای مختلف آنرا به شکل رایج در گویش محلی در آوردن و....
آن تهماسب نیست که به گشتاسب و وشتاسب و غیره تبدیل شده که همان "ویشتاسپا" از پارسی کهن و اوستایی است که تبدیل شده به ویشتاسپ، وُشتاسپ و گشتاسپ و گشناسب و....
وَهرام/ورهرام پارسی میانه هم که در فارسی شده بهرام از اوستایی(جوان) وِرِتراغنا آمده یعنی درهم شکننده سد(ها) از ریشه مشترک هندوایرانی، یک فارسی زبان شاید متوجه چرخش از وهرام/ورهرام به بهرام شود ولی چرخش از وِرِتراغنا به بهرام راچطور؟ بدون مطالعه و یادگیری زبانهای کهن -> خیر...
گَیومَرت در پارسی میانه هم از گایا+مارِتا(ن) اوستایی آمده (مارتاندا همتایش است در ودایی)، گایا (جان) و مارِتان (مردنی/قابل مرگ/فانی) . گایا سرچشمه گیان در کردی و جان در فارسی، گیهان و جیهان و جهان و کیهان....
نمونه ای دیگر نام "آرتاخشاتریا" هخامنشی (آرتا + خشاتریا ولی سرهم) که به ارتَخشیر و بعد اردشیر تغییر یافته، و یا آنچنانکه آهورا مازدا (دو لغت یکی لقب و دیگری صفت) که در پارسی کهن تبدیل به آئورامازدا (یک لغتِ سرهم) و بعد در پارسی میانه اورمَزد و بعد در فارسی هُرمَز(د)/هُرمُز شده از بابت تغییرات در زبان طی زمان است از جمله ورود نامها از زبانی خارجی ولو از زبانی دیگر از خانواده ایرانی به زبان بومی برای مثال از اوستایی ->پارسی کهن-> پارسی میانه->فارسی...و نه از بابت پرگویشی و پویایی و امثالهم...
یک فارسی زبان امروزی زبان پارسی میانه را (به غیر از برخی لغات) نمی فهمد مگر آنکه آنرا یاد بگیرد، همچنین یک فرد ساسانی هم زبان نیاکان هخامنشی خود را نمی فهمید چرا که نه فقط آواهای زبان کهنتر یا از بین رفته یا تغییر اساسی کرده بود که دستور زبان به اندازه ای زیر و رو شده بود که برای یک ساسانی زبان هخامنشی قابل فهم نبود، همچنین یک هخامنشی هم زبان پارسی میانه را نمیتوانست بفهمد.(اگر با معجزه ای چند قرن بعد زنده می شد 😊)...
بابک چندم در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۴۹ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳ - بنیان کردن آهنگری و صنعتهای دیگر به دست هوشنگ:
@ برمک
مان و ماد را در پست دیگر توضیح دادم، اما گَرودمان در پارسی میانه بی هیچ تردیدی از گارُ +دمانا از زبان اوستایی است گارُ (ترانه،آهنگ song) و دمانا (خانه)...
بابک چندم در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۲۲ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳ - بنیان کردن آهنگری و صنعتهای دیگر به دست هوشنگ:
@ برمک
ایزد مطلقاً از فارسی است و نه پارسی (میانه یا کهن)، همچنین یزدان که به شکل مفرد است نیز از فارسی است و نه پارسی.
در پارسی میانه یَزَد شکل مفرد و یَزَدان جمع آن است که از ریشه یاز میاید...
خدا(ی) برابر با صاحب/مالک نیز از فارسی است و نه از پارسی میانه، در پارسی میانه "خدا(ی)" یک لقب/عنوان است برابر با سرور/سالار همانند (Lord) در انگلیسی یا اربابِ عربی. "خدای نامگ" که مرجع شاهنامه است یعنی نامه سروران/سالاران/بزرگان و نه نامه مالک(ان) یا صاحب(ان)...
همچنین "آهورا" در اوستایی و مترادف آن "آسورا" در ودایی نیز برابر سرور/سالار و یا (Lord) در انگلیسی است...
بابک چندم در ۲ ماه قبل، یکشنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۰:۰۱ در پاسخ به برمک دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » هوشنگ » بخش ۳ - بنیان کردن آهنگری و صنعتهای دیگر به دست هوشنگ:
@ برمک
همچنین درود بر شما
اما خیر "مان" در زبانهای کهن ربطی به آنچه که شما نوشتی ندارد، همچنین نام قوم "ماد" را به آن مرتبط کردن نیز کاملاً بی ربط و بی اساس است.
مان در آن زبانهای کهن برابر ذهن/فکر(کردن) است، معنی "مادا" هم که نام قوم مورد نظر است ناشناخته است، و احتمال می دهند که همچون "مادهیاپرادش: پرادشِ میانی" و برابر آن در پارسی میانه "مَیان، مَیانیگ" باشد.
بابک چندم در ۳ ماه قبل، شنبه ۹ فروردین ۱۴۰۴، ساعت ۰۱:۲۶ در پاسخ به همیرضا دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۵:
@ همیرضا و یگانه یگانی
پیش از هر چیز دو نکته:
-ما زبانی به نام فارسی میانه (و یا فارسی کهن) نداریم، و این را در نوشته های اساتید زبان که ایرانی اند هم دیده ام!
پارسی کهن-> (پسا پارسی کهن/پیش پارسی میانه)-> پارسی میانه -> (احتمالاً دوره انتقالی پسا/پیش؟)-> پارسی نو یا فارسی...
می توان هر بخش را پارسی خواند، اما فارسی فقط به آن بخش از زبان پارسی اطلاق میشود که (پس از اعراب) عربی درونش ادغام شده و نه به زبانهای کهنتر... لغت "پارسی" خود برگرفته از "پارسیک/گ" در پارسی میانه است و لغتی از پارسی کهن نیست...
۲- آن دو بریده عکسهایی که ضمیمه کردید مشخص است که از متون مذهبی اند(اسلامی) و عجیب نیست که در آنها طبق قواعد زبان عربی (وَ عربی) به کار گرفته شده باشد، ولی این دلیل نمیشود که "اُ" در فارسی وجود نداشته، یا سهواً در گویش به کار میرفته/میرود، یا از ضرورت شعر است و...باری
زبانهای ایرانی از شاخه هندوایرانی که خود شاخه ای از زبان هندواروپایی است منشعب شدند، و نمونه های کهن و حتی میانه آن زبانها از نظر دستور زبان و جمله بندی و همچنین برخی لغات بسیار نزدیکترند به زبانهای اروپایی تا حتی به فارسی...
در چهار شاخه ای که از زبان هند و ایرانی (Indo-Iranian) منشعب شده و بقایایشان به زمان ما هم رسیده لغت va (بیان میشود وا نه وَ) وجود داشته که در هر چهار شاخه برابر است با (یا،or)، و لغت دیگری که باز هم در هر چهار شاخه موجود بوده ca (بیان میشود چا، نه چَ/چَه) است که این یکی برابر است با (وَ، and)...
اگر چه که a (آ کوتاه، جلو،بسته - front/closed a) در زبانهای کهن چرخیده به اَ (همسان فتحه عربی) در بسیاری لغاتِ زبان پارسی میانه، ولی به نظر نمیاید که وا تبدیل شده باشد به وَ با تغییر در شکل، بیان، و معنی...به هر حال از "وا" و "وَ" هیچ نشانی در پارسی میانه نیست...
اما
لغت دیگری که آن نیز در هر چهار شاخه کهن موجود بوده و برابر (وَ and) است "اوتا، uta" است که در پارسی میانه تبدیل شده به (اود/او- ud/u)
اوتا-> اود/او (uta-> ud/u)، و این (او u) است که به نظر میاید نهایتاً تبدیل شده به اُ در فارسی...
برای چرخش او به اُ از پارسی میانه به فارسی نمونه ای که به ذهنم میاید گومان در پارسی میانه به گُمان در فارسی است (گومان->گُمان gumān-> gomān)، که جدا از تغییر در معنی اولیه این چرخش آوا را نشان می دهد...
وُ چیست؟
این آوای مرکب (و + اُ v+o -> vo) نیست و ربطی هم به حرف رابط اُ (o) ندارد، بلکه همانند حرف بی صدا/کانسوننت "w" در زبان انگلیسی است که در زبان فارسی امروزی دیگر موجود نیست، ولی مثلاً در کُردی موجود است آنچنانکه خُدا را خوُا/خُوَ (xwā/xwa) می گویند که با w است و نه v...همچنین زمانی که از یک افغانیِ بدخشانی پرسیدم شما خواهر را چه می گویید؟ پاسخش به گوشم بیشتر آمد که (xwhar) باشد تا (xohar) فارسی نوشتنش با شما...
در جایی هم خواندم که پروفسور Stephanie Jameson استاد زبانهای کهن هندوایرانی، نظریه ای دارد که w در زبان پیشا ودایی (prevedic) تبدیل شده به v در زبان ودایی (vedic)، که نشان از وجود و قدمت w در زبان هند و ایرانی دارد...
در مستندی هم که چند سال پیش از تلویزیون دیدم و ماجرای مناقشه اهالی دو آبادی در شمال ایران بر سر آب بود، یکی از دیگری پرسید شما چگونه می گویید آب؟ پاسخ گرفت آو (āv) و گفت ما می گوییم اُ (ō) که احتمالاً برگرفته از آ +اُ(aw) است، بعد پرسید چه جور می گویید گاو؟ پاسخ گرفت همان گاو (gāv) و گفت ما می گوییم گُو (gō) که اینهم احتمالاًبرگرفته از گ+آ+اُ(gaw) است...
در پارسی کهن هم به یونان می گفتند آ-ی-ا-اُ-ن-آ مانند /dawn/yawn در انگلیسی...
در آخر
در آن مصراعی که خانم یگانی پیش کشیدند وُ جایی ندارد و می باید خوانده شود اُ + زِ، یا به ضرورت شعر وَز:
تو پرده برگرفتی وَز اشتیاق جمالت
زِ پرده ها....
در اینجا از بابت زِ در مصراع دوم به گمان من می باید وَز خوانده شود ونه اُ زِ...
همچنین وُ به جای حرف رابط اُ اشتباه است و جایی در زبان و شعر فارسی ندارد.
در لغات فارسی کلاسیک هم من جایی برخورد نکردم که وُ (w) به جای و (v) آمده باشد، ولی همانطور که آقای همیرضا ( حمید رضا سابق خودمان؟ ) اشاره کردند که دوستان شهر کردیشان ، و همچنین در زبان کردی و احتمالاً نمونه ای که از گویش بدخشانی آوردم می نماید که این وُ (w) که ریشه بسیار کهن در زبانهای هند و ایرانی دارد در برخی از نقاط همچنان پایدار و پابرجاست و چون قانون و قاعده سیستماتیک هم برای فارسی تا قرنها وضع نشده بود (آنچه هم که الان هست عرفی است) هیچ بعید نیست که برخی از شعرا بنابر سابقه گویش مردمانشان آنرا به کار برده باشند، به نظر من این را باید مورد به مورد با توجه به زمان و مکان شاعر بررسی کرد و یک قاعده کلی نمی توان برای آن نوشت...
نوروزتان پیروز
بابک چندم در ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۹ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۳ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » منوچهر » بخش ۲۸:
@ پرویز شیخی
نه عزیز
آنچه که شما در این حاشیه نوشته بودی و سپس آنرا نیست و نابود کردی این بود:
"موسی برگزیده و خلیفه خداوند در زمین است که او را با نام «روح القدس» می شناسیم، کورش پاسارگاد را ساخت و موسی ، شبهای یلدا در آنجا فرود می آمد و به کسانی که با او صلح می کردند ، نور عطا میکرد تا به حیات جاودانه برسند.... پاسارگاد توسط زرتشت زمانیکه خود را بدروغ بردیا پسر کورش جا زده بود تخریب و با خاک یکسان شد .... داریوش ، متوجه دروغ زرتشت میشه و اونو میکشه ، سپس معبد مقدس که خانه خدا در آن بود رو بازسازی میکنه.... تا اینکه محمدرضاپهلوی ، بخاطر اینکه خودش رو به کورش بچسبونه ،در جشنهای 2500 ساله ، معبد مقدس رو تخریب میکنه و خانه خدا رو بعنوان مقبره کورش جعل میکنه و میگه کورش آسوده بخواب که ما فرزندانت بیداریم!...درحالیکه کورش هرگز ایرانی و آریایی و زرتشتی نبود و از همه مهمتر او زنده ای جاودانه است...
منابع:
سنگ نوشته های بیستون
سنگ نوشته های پارسه
کتاب مقدس
قرآن
شاهنامه
اشعار مولوی ، سعدی و حافظ و افسرالملوک عاملی"
خوب اینها همه و همه پرت و پلا و چرندیات و محملاتی است که شما در مخیله خودت سرهم کردی،...
برای چرند و پرند و جفنگیات هم نه نیازی به سوال کردن است ونه احتیاجی به سند و مدرک، خود به روشنی گویای ماهیت خود است...
بابک چندم در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۸ در پاسخ به .فصیحی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۷:
قیاسی که اگر شکمباره ها یک جو عقل داشتند بابتش کمی تامل میکردند...🙄
ندیدی که رستم در بیشه زار یک گراز را درسته به سیخ کشید و کباب کرد و آنرا با یک من شراب خورد؟ خوب قیاس اینجوریه دیگه...😉
بابک چندم در ۴ ماه قبل، جمعه ۳ اسفند ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۲۱ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۴:
رضا جان
همان مخاطب همیشگی اش...
بابک چندم در ۵ ماه قبل، پنجشنبه ۱۸ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۲ در پاسخ به نجفی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۱۸:
بماندم = (من) ماندم/بماندم
"من بماندم و تو" را برعکس/پس و پیش کرده به "بماندم من و تو"...
ایرادی ندارد
بابک چندم در ۵ ماه قبل، یکشنبه ۷ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۴۵ در پاسخ به برمک دربارهٔ رودکی » مثنویها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر هزج » پاره ۲:
بسیار ممنون
بابک چندم در ۶ ماه قبل، چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۴ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۷۵:
"یار" است که به دلیلی نامعلوم گنجور علامت سکون بر "ر" نهاده.
بابک چندم در ۷ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۹:۰۰ در پاسخ به مجتبی رضایی بزرگمهر دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۷:
سپاس
بسیار ممنون بابت راهنمایی شما
بابک چندم در ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۶۹۴:
چفسیدن -> چسبیدن
بچفسیدی -> بچسبیدی
بابک چندم در ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۸۵۶:
در اینجا شادروانی همان شادی روح/روان است یا آمرزیدگی...
بابک چندم در ۱ ماه قبل، جمعه ۲ خرداد ۱۴۰۴، ساعت ۱۹:۳۸ در پاسخ به مهرناز دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۱ - به نام ایزد بخشاینده: