گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

بی رحمت و بی وفا چرائی

از دور ببینمی پریشان

دندان چه زنی و لب چه خائی

خود نیک نیامدت کزین سان

آید ز تو بوی بی وفائی

این ناز و تکبر تو تا چند

بازار غم ترا روائی

دانم تو که از بزرگواری

فرزند مهین پادشائی

دولت شه تا جور که دارد

میراث ز خوی مصطفائی

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
ناصرخسرو

ای غره شده به پادشائی

بهتر بنگر که خود کجائی

آن کس که به بند بسته باشد

هرگز که دهدش پادشائی؟

تو سوی خرد ز بندگانی

[...]

سنایی

ای جان و جهان من کجایی

آخر بر من چرا نیایی

ای قبلهٔ حسن و گنج خوبی

تا کی بود از تو بیوفایی

خورشید نهان شود ز گردون

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
انوری

با خاک در تو آشنایی

خوشتر ز هزار پادشایی

دیده رخ راز مه ببیند

بر عارض تو ز روشنایی

از نکتهٔ طوطی لب تو

[...]

عطار

ای راه تو را دراز نایی

نه راه تو را سری نه پایی

این راه دراز سالکان را

کوته نکند مگر فنایی

عاشق ز فنا چگونه ترسد

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه