سید حسن غزنوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

ای مونس جان من کجائی

از دیده من چرا جدائی

چون دل دهدت که هر زمانی

صد باره به نزد من نیائی

در دل شغب و دغا چه داری

بی رحمت و بی وفا چرائی

از دور ببینمی پریشان

دندان چه زنی و لب چه خائی

خود نیک نیامدت کزین سان

آید ز تو بوی بی وفائی

این ناز و تکبر تو تا چند

بازار غم ترا روائی

دانم تو که از بزرگواری

فرزند مهین پادشائی

دولت شه تا جور که دارد

میراث ز خوی مصطفائی