گنجور

 
سید حسن غزنوی

ای آرزوی دیده بینا چگونه‌ای

وی مونس دل (من) تنها چگونه‌ای

از ناز و نازکی اگر اینجا نیامدی

باری یکی بگوی که آنجا چگونه‌ای

در است صورت تو و دریاست چشم من

ای در دور مانده ز دریا چگونه‌ای

دل هدیه تو کردم آن را نخواستی

جان تحفه می‌فرستم این را چگونه‌ای

ای نور چشم مهر و گل بوستان حسن

ما بی‌تو در همیم تو بی‌ما چگونه‌ای

از وصل تو که نیست دریغا در آتشم

در هجر من که هست مبادا چگونه‌ای

ما خود جهان گرفتیم از پیش عاشقی

در سلسله تو ای دل شیدا چگونه‌ای

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode