امید از وصل تو نتوان بریدن
کمان عشق تو نتوان کشیدن
مرا روزی شود وصل تو لیکن
ندانم کی به من خواهد رسیدن
یقینم کز چنان شیرین زبانی
جواب تلخ می باید شنیدن
روا نبود ز من جستن جدائی
خطا باشد ز تو دوری گزیدن
ازین سربازتر عاشق نیابی
ازین بیچاره سر وز تو بریدن
یکی بوسه بده گر می توانی
تن و جانی به یک بوسه خریدن
وفای تو زمن می نگسلد مهر
وصال تو زمن تا کی رمیدن
به دوری راضیم از تو که چشمم
ندارد طاقت روی تو دیدن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نه بتواند مرو را چشم دیدن
نه اندیشه درو داند رسیدن
همه رنج من از بلغاریانست
که مادامم همی باید کشیدن
گنه بلغاریان را نیز هم نیست
بگویم گر تو بتوانی شنیدن
خدایا این بلا و فتنه از توست
[...]
چه میخواهند ازین محمل کشیدن
چه میجویند ازین منزل بریدن
نبود او عاشقش از روی دیدن
ولیکن عاشقش بود از شنیدن
کجا خواهی ز چنگ ما پریدن
کی داند دام قدرت را دریدن
چو پایت نیست تا از ما گریزی
بنه گردن رها کن سر کشیدن
دوان شو سوی شیرینی چو غوره
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.