دلم خرید غم و جان فشاند در قدمش
گرش دمی نخورد غم شود گسسته دمش
غمش ز خوردن خون دل من آمد سیر
دلم هنوز به سیری نمی رسد ز غمش
شکست قلب دلم نادرست پیمانش
خمیده کرد مرا پشت زلف پرزخمش
دلم به قهر و ستم رام گشت و بسته از آنک
ز لطف خوشتر قهر و ز عدل به ستمش
هزار ناوک مژگان رسید بر دل ازاو
وزان همه نه گزندش رسید و نه المش
اگر به بام برآید برد نمازش ماه
وگر به بتکده آید شمن شود صنمش
نمی شود قدمش رنجه سوی من ای کاش
به نامه از پی من رنجه داشتی قلمش
سرشک من ز سپاهان رود به دجله به سر
اگر ز پارس بخواند خلیفه عجمش
کبوتری که برد رقعه غمم بر او
پرش بسوزد از تاب حرمت حرمش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو در سخا و سخن قوت حیات نهاد
خدای عزوجل هر دم از دم و حکمش
خواص معجز عیسی و خضر کرد پدید
نتایج سر کلک از عنایت قلمش
مرا بخاسته ز آثار همت عالی
[...]
گر، ای نسیم، ترا ره دهنده در حرمش
ببوسی از من خاکی نشانه قدمش
بخوان به حضرت او زینهار از سر سوز
تحیتی که نوشتم، همه به خون رقمش
ز بعد عرض تحیت اگر به ما برسد
[...]
درین غمم که مباد از نگاه دم بدمش
به آشنایی پنهان کنند متّهمش
ز نامه حالت عاشق نمیتوان دانست
که غیر نام تو بیرون نیاید از قلمش
ز دردمندی من، غیر شاد و من خوشدل
[...]
بلاست خط نگارین و زلف خود به خمش
دگر ز فتنه چه بر سر نوشته تا قلمش
به این جمال و نکویی که اوست میترسم
موحدان به خدایی کنند متهمش
اگر فریب ملایک دهد عجب نبود
[...]
ملک به سهو نویسد چو نامهٔ ستمش
سزد که خون شهیدان تراود از قلمش
کدام نامهٔ بیداد از او نوشته ملک
که من به قطرهٔ اشکی نوشته ام رقمش
چگونه جور به عنوان لطف بنویسد
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.