گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
صابر همدانی

جلوه گر خواهی چو در آئینه روی خویش را

در ضمیر ما ببین روی نکوی خویش را

ظاهر و باطن نکویی را دریغ از ما مدار

گل دریغ از کس ندارد رنگ و بوی خویش را

عقده از زلف تو بگشود و بکار من ببست

تا بدست شانه دادی تار موی خویش را

منکه دل بود از برایم چاره جو در هر غمی

گم براه عشق کردم چاره جوی خویش را

هرکسی را نفس می‌باشد عدوی جان، ولیک

وای بر آن کس که نشناسد عدوی خویش را

یک در از جنت به روی خویشتن بگشاده است

آنکه عمری داشت نیکو خلق و خوی خویش را

گر کسی بر خرمن مردم چو موران داشت چشم

کی تواند بست پای هرزه‌پوی خویش را

نیک و بد چون ثبت می‌گردد به دیوان عمل

بهْ که بربندی زبان یاوه‌گوی خویش را

آرزوی مهر، (صابر) از کسی در دل مدار

ورنه خواهی برد در گور آرزوی خویش را

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
جامی

گر بدانی قیمت یک تار موی خویش را

کی دهی بر باد زلف مشکبوی خویش را

آمدی با روی از گل تازه تر دوشم به خواب

تازه کردی در دل من آرزوی خویش را

تا نگردد گل ز اشکم زین همه دل کز بتان

[...]

هلالی جغتایی

آرزومند توام، بنمای روی خویش را

ور نه، از جانم برون کن آرزوی خویش را

جان در آن زلفست، کمتر شانه کن، تا نگسلی

هم رگ جان مرا، هم تار موی خویش را

خوبرو را خوی بد لایق نباشد، جان من

[...]

میلی

رفت سوی خانه چون بنمود روی خویش را

تا نماید بر غریبان راه کوی خویش را

در نیابم لذتی از همزبانیهای یار

بس که می یابم پریشان، گفت وگوی خویش را

آن پری از من گریزان است و من از انفعال

[...]

جویای تبریزی

از فلک هرگز نخواهم آرزوی خویش را

در گره دارم چو گوهر آبروی خویش را

قسمتم لبریز صهبا می کند همچون سبو

گر فشارم با دو دست خود گلوی خویش را

نیست هرگز خالی از سودای عشق او سرم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه