از رخ فکند شاهد واحد نقاب را
رونق شکست جرم مه و آفتاب را
بر صفحه دید تا خط ما آسمان کشید
بر لوح جدی اول برق و شهاب را
عیسی ستاره بود منم عین آفتاب
باید ستاره دور، زند آفتاب را
ما را مبین خراب که آباد مطلقیم
بس گنجها نهفته مکان خراب را
ای کج حساب بی خبری تو که کردگار
طومار کرده دفتر یوم الحساب را
خواهی شنید پنبه، گر، از گوش برکشی
ازمصدرجلال عتاب و خطاب را
کمترزجنگ دم زن و خواهان صلح باش
تانشنوی صلای عذا و عقاب را
رسواچوصبح کاذبی و مشک پرزباد
دردعوی خلاف سوال و جواب را
خواهی اگر ز قدرت طبعم شوی خبر
تجدید کن کتاب صلوة و نصاب را
«حاجب » حجاب و هم جهان را فرا گرفت
واجب بود، که بر فکنی این حجاب را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بر عقاب کرده تقدم ثواب را
وی بر خطا گزیده طریق صواب را
در مستی ار ز بنده خطایی پدید شد
مست از خطا نگردد واجب عقاب را
گر در گذاری از تو نباشد بسی دریغ
[...]
ساقی کمی قرین قدح کن شراب را
مطرب یکی به زخمه ادب کن رباب را
جام از قیاس آب و می از جنس آتش است
ساقی نثار مرکب آتش کن آب را
بفکن مرا به باده ای و مست و خراب کن
[...]
گر ماه من برافکند از رخ نقاب را
برقع فروهلد به جمال آفتاب را
گویی دو چشم جادوی عابدفریب او
بر چشم من به سحر ببستند خواب را
اول نظر ز دست برفتم عنان عقل
[...]
دیوانه می کنی دل و جان خراب را
مشکن به ناز سلسله مشک ناب را
بی جرم اگر چه ریختن خون بود و بال
تو خون من بریز ز بهر ثواب را
بوی وصال در خور این روزگار نیست
[...]
زان پیش کاتصال بود خاک و آب را
عشق تو خانه ساخته بود این خراب را
مهر رخت ز آب و گل ما شد آشکار
پنهان به گل چگونه کنند آفتاب را؟
تا کفر و دین شود، همه یک روی و یک جهت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.