اتی امرالله ای ساقی بیار آن راحت دلها
به مشتاقان و مهجوران ادر کأسا و ناولها
بده زان راح ریحانی به منظوران روحانی
مگر زین آب رحمانی برویانی گُل از گِلها
ببند ای ساربان محمل مکاهل ناقه را کامشب
نوید وصل آید از جرسها وز جلاجلها
ز محمل رخ چو بنماید نقاب از چهره بگشاید
صلای انظروا آید ز مرحلها و محملها
به ظل خیمه جانان بباید رو نهاد از جان
که خورشید جهانآراست در ظلها و بیظلها
به جز خون دل اندر عشق حاصل چیست عاشق را
فغان کامشب به دامن ریخت چشم این طرفه حاصلها
نوید دنیوی باطل نعیم اخروی عاطل
چه دل دادی به عاطلها چرا نازی به باطلها
به کوی عشق چون پا مینهی از جان و سر بگذر
که خونخوار است وادیها و خونریز است منزلها
یکی بر، دار دست افشان یکی در نار پاکوبان
عجب شوریست در سرها، عجب سوزیست در دلها
خدا را ناخدا کشتی مران در بحر طوفانزا
که کشتیهاست با موج در این دریا ز عاقلها
روانند از پِیَت عشاق مشرقها به مغربها
ز ساحلها به دریاها، ز دریاها به ساحلها
بباید همچو مجنون سر نهادن جانب صحرا
که شد محملنشین لیلیوش آن خورشیدِ محفلها
می از میخانه وحدت کند «حاجب» طلب امشب
اتی امرالله ای ساقی بیار آن راحت دلها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تمایل و longing (دلتنگی) عاشقان عشق الهی و یافته های روحانی اشاره دارد. شاعر از ساقی میخواهد که می و جامی بیاورد که دلهای دلتنگ را آرام کند. در این شعر، عشق به عنوان یک سفر خطرناک و پرچالش توصیف شده که انسان را به سوی وصال مطلوب میکشاند. شاعر به تأمل در اوضاع عاشقان و ارتباطشان با عشق و خدا میپردازد و دلهای دردمند را از بیهدفی دنیاوی دور میسازد. او به جذابیت قدرت و زیبایی عشق اشاره میکند و در نهایت از ساقی میخواهد که می از میخانه وحدت را بیاورد تا دلها را راضی کند و به عشق واقعی راهنمایی کند.
هوش مصنوعی: ای ساقی، فرمان خداوند رسیده است، بیا و آن آرامش دلها را برای دلدادگان و دورماندگان بیاور و جام را پر کن و به آنها بده.
هوش مصنوعی: به آن شخص خوشبو و روحانی عطر و بویی بده، تا با استفاده از آن، زیبایی و جلوهای از گل را از گِلهای معمولی بسازد.
هوش مصنوعی: ای سوار، بار و محمل را جمع کن و به آنجا نبر، چون امشب خبر وصال و دیدار خواهد آمد، از صدای جرسها و نغمههای خوش.
هوش مصنوعی: وقتی چهره زیبایش را از زیر پرده نشان میدهد، صدای "ببینید" از همه جا به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: در زیر سایه معشوق باید جان خود را آرام قرار دهیم، زیرا نور خورشید زیبایی و جذابیت در سایهها و همچنین در بدون سایهها وجود دارد.
هوش مصنوعی: در عشق جز درد و رنج چه چیزی به دست میآید؟ امشب نتوانستم به جز اشک، چیزی از چشمانم بریزم و به دامنم بریزم. این اشکهای شیرین و دلانگیز چه نتیجهای میتواند داشته باشد؟
هوش مصنوعی: زندگی دنیا بیارزش است و نعمتهای آخرت بیفایده شدهاند. چرا قلبت را به بیفایدهها دادهای و چرا به چیزهای توخالی دل میبندی؟
هوش مصنوعی: وقتی به راه عشق قدم میگذاری، باید از جان و دلت بگذری؛ زیرا این مسیر خطرناک و پر از درد و رنج است. اینجا مکانهایی وجود دارند که باعث آزار و آسیب به روح و جان انسان میشوند.
هوش مصنوعی: یکی در بالای درخت، با شوق و ذوق دستش را تکان میدهد و دیگری در آتش در حال کوبیدن است. چه شور و هیجانی در سرها وجود دارد و چه احساس سوزناکی در دلها حس میشود!
هوش مصنوعی: با خدا کشتی خود را در دریای طوفانی نینداز؛ چون در این دریا، عاقلها به سبب امواج بسیار غرق میشوند.
هوش مصنوعی: عاشقانی که به دنبال تو هستند، از شرق به غرب در حال حرکتاند، از سواحل به دریاها و از دریاها به سواحل بازمیگردند.
هوش مصنوعی: باید مانند مجنون در بیابان آرام گرفت، چرا که آن خورشیدی که در محفلها میدرخشد، حالا به عنوان معشوق لیلی در این کاروان نشسته است.
هوش مصنوعی: جوانی به نام حاجب در میخانهای که نماد اتحاد و وحدت است، درخواست میکند و از ساقی میخواهد تا در این شب خاص، آرامش بخش دلها را بیاورد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نُمود اوّل ولی افتاد مشکلها
به بویِ نافهای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم
[...]
به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها
خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها
مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری
که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها
دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه
[...]
بیا ای از خط سبزت هزاران داغ بر دلها
مرو کز اشک مشتاقان به خون آغشته منزلها
به تقصیر وفا عیبم مکن، کز آب چشم من
هنوز اندر رهت تخم وفا میروید از گلها
گر از گردون ملالی باشدت، بر عشق املا کن
[...]
تجلی الراح من کاس تصفی الروح فاقبلها
که می بخشد صفای می فروغ خلوت دلها
انلنی جرعة منها ارحنی ساعة عنی
که ماند از ظلمت هستی درون پرده مشکلها
به جان شو ساکن کعبه بیابان چند پیمایی
[...]
رُموز العشق کانت مشکلا بالکاس حللها
که آن یاقوت محلولت نماید حل مشکلها
سوی دیر مغان بخرام تا بینی دوصد محفل
سراسر ز آفتاب می فروزان شمع محفلها
دل و می هردو روشن شد نمیدانم که تاب می
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.