تیر ملامتت به بین بسکه نشسته بر دلم
کیست که متصل کند ضربت شست قاتلم
خصم کند خراب اگر خلوت قدس یار را
باز شود عمارت این هیکل اعظم از گلم
من بسر ره افکند سایه همای همتم
چند به خاک و خون طپد طایر روح بسملم
حاصل کذب مدعی سیم و زر است و نقل و می
کشته ماست صدق از آن خون دل است حاصلم
باز سفید و حدتم شیر سیاه کثرتم
خوف نه از مراد دم بیم نه از سلاسلم
گر توبه حسن و دلبری از هه خلق برتری
من به فنون عاشقی از همه دور کاملم
کشتی عزم مدعی غرق یم فنا بود
من که شکسته کشتیم حافظ بحر و ساحلم
برمه و آفتاب از مینگرم که بگذرد
آینه وار می رود روی تو از مقابلم
عزم تو «حاجبا» دهد نظم جهان و گویدا
آیت رحمتم از آن بر همه خلق نازلم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
بار فراق دوستان بس که نشست بر دلم
میروم و نمیرود ناقه به زیر محملم
بار بیفکند شتر چون برسد به منزلی
بار دل است همچنان ور به هزار منزلم
ای که مهار میکشی صبر کن و سبک مرو
[...]
عشق تو داغ بندگی باز کشیده بر دلم
نام و نشان مقبلی شد به غم تو حاصلم
پیش دو دیده قدر من بین که میان مردمان
غیر خیال روی نو کی ننهد مقابلم
نیست عذاب خواندهای نامزد بهشتیان
[...]
عکس جمال این و آن هر چه فتاد در دلم
میرود و نمیرود روی تو از مقابلم
پرتو شمع خاوری تافت زمشرق دلم
شمع برید یک نفس همنفسان زمحفلم
بانگ جرس زهر طرف میرسدم بگوش جان
[...]
آه کزین سفر نشد جز تب و تاب حاصلم
داد ز سعد روشنم وای ز بخت مقبلم
رخت کجا کشم کزین غایله خیز منزلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
گفت سکینه با پدر نیست اگر چه قابلم
ماندن قتلگاه را بیش ز هر چه مایلم
لیک چه سود کز برت برد و بزد موکلم
بار فراق دوستان بسکه نشسته بردلم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.