عمر عزم بیوفایی میکند
روز و شب مشق جدایی میکند
میگریزد عقل از میدان عشق
باز، در ما، خودستایی میکند
مست و مخمور است زاهد روز و شب
باز عرض خودستایی میکند
هرکه در مسجد رود بیند به چشم
کور و کوری رهنمایی میکند
درگه پیر مغان میبوس از آنک
شاه در این در گدایی میکند
این دلیری بین که آن زیبا صنم
از جهانی دلربایی میکند
بنده پیر خرابات از غلو
بر همه عالم خدایی میکند
دیو، را مشروطه چون برداشت بند
چون سلیمان خودستایی میکند
طفلک نادان نارس را ببین
دعوی علم رسایی میکند
عشوه دنیا مخر کاین نوعروس
زود ترک آشنایی میکند
هست پست افتاده پس ماندگان
ادعای پیشوایی میکند
دشمن بدخواه و بیکردار ما
بیحجابی، بیحیایی میکند
پای نه بر چرخ کان دهقان پیر
بره و گاوت فدایی میکند
طبع «حاجب» بحر و فلکش فکرت است
خوب فهمش ناخدایی میکند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نفس قانع کو گوائی میکند
در حقیقت پادشائی میکند
یار با ما بیوفایی میکند
بیگناه از من جدایی میکند
شمع جانم را بکشت آن بیوفا
جای دیگر روشنایی میکند
میکند با خویش خود بیگانگی
[...]
یار با ما بیوفائی میکند
بی سبب از ما جدائی میکند
میکند با آشنا بیگانگی
با رقیبان آشنائی میکند
راه مردم میزند گیسوی او
[...]
شعله روئی خودنمائی میکند
فاش دعوی خدائی میکند
در من اینسان خود نمایی میکند
ادعای آشنایی میکند
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.