میرِ من خوش میروی کاندر سر و پا میرمت
خوش خِرامان شو که پیشِ قدِ رعنا میرمت
گفته بودی کی بمیری پیشِ من، تعجیل چیست؟
خوش تقاضا میکنی پیشِ تقاضا میرمت
عاشق و مخمور و مهجورم بتِ ساقی کجاست؟
گو که بِخرامَد که پیشِ سرو بالا میرمت
آن که عمری شد که تا بیمارم از سودایِ او
گو نگاهی کن که پیشِ چشمِ شهلا میرمت
گفتهای لعلِ لبم هم درد بخشد هم دوا
گاه پیش درد و گَه پیش مداوا میرمت
خوش خِرامان میروی چشمِ بد از رویِ تو دور
دارم اندر سر خیالِ آن که در پا میرمت
گرچه جایِ حافظ اندر خلوتِ وصلِ تو نیست
ای همه جایِ تو خوَش، پیشِ همه جا میرمت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با زبانی عاشقانه و ملکوتی از معشوقش وصف و توصیف میکند. او به زیبایی و خوشحرکتی معشوق اشاره میکند و از احساسات خود به عشق و حسرت صحبت میکند. شاعر به معشوق میگوید که اگر به او نگاهی بیندازد، دردهایش تسکین مییابند. همچنین نگرانی از جدایی و بیماری ناشی از عشق را ابراز میکند. در پایان، با وجود اینکه حافظ خود را در جایی دور از وصال معشوق میبیند، اما عشق و محبت او را در همه مکانها حاضر میداند.
ای فرمانروای من ( در اینجا حضرت حافظ معشوق را فرمانروای قلب خود خطاب میکند) چقدر زیبا و با ناز راه میروی که من از فرط عشق جانم را فدای سر و پای تو میکنم. باز هم با همان ناز و زیبایی قدم بردار که جانم را پیش قد و قامت رعنای تو فدا کنم
ای جانان من، پرسیده بودی که چه زمانی جانت را فدای من میکنی؟ عجله برای چیست؟ چه تقاضای خوب و شیرینی داری. جانم فدای تقاضای تو شود ( یا قبل از اینکه تقاضا کنی جانم را فدایت میکنم )
عاشق و مست ( از عشق ) و دور افتاده ( از وصال معشوق ) آن معشوق زیبا روی ما کجاست؟ به او بگویید با ناز و خرام بیایید که من پیش قد و بالای سرو مانندش جان نثار کنم
آن کسی که عمری است از سودای عشق او بیمارم، به او بگویید که نگاهی به من بیندازد تا من پیش چشمان زیبای او جان فدا کنم
ای معشوق زیبای روی من، گفته ای که لبان سرخ و شیرین من هم درد و زجر میدهد و هم درمان میکند. گاهی پیش دردی که لبانت میدهد و گاهی پیش درمان آن ( بوسه و وصال ) جان میدهم ( عاشق هم شیفته وصال و هم شیفته فراق یار است )
ای جان من، چقدر زیبا و با ناز راه میروی، چشم بد از تو دور باد. در سر خیال و آرزوی آن را دارم که از عشق جانم را پیش پایت فدا کنم
اگرچه حافظ لیاقت و شایستگی و بودن در خلوت و وصال تو را ندارد، ای کسی که تمام وجودت نیکو و دوست داشتنی است، پیش هر جا که متعلق به تو است جان میدهم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای بلای ناگهان در پیش بالا میرمت
ای بهشت جاودان اندر تماشا میرمت
سر سودای توام اندر سویدای دلست
سودها دارم که در این شور و سودا میرمت
نیستم خفاش تا گویم حدیث از نفی مهر
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۷ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.