گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
حافظ

چراغ روی تو را شمع گشت پروانه

مرا ز حال تو با حال خویش پروا، نه

خِرد که قید مجانین عشق می‌فرمود

به بوی سنبل زلف تو گشت دیوانه

به بوی زلف تو گر جان به باد رفت‌، چه شد؟

هزار جان گرامی فدای جانانه

من‌ِ رمیده ز غیرت ز پا فتادم دوش

نگار خویش چو دیدم به دست بیگانه

چه نقش‌ها که برانگیختیم و سود نداشت

فسون ما بر او گشته است افسانه

بر آتش رخ زیبای او به جای سپند

به غیر خال سیاهش که دید به دانه؟

به مژده، جان به صبا داد شمع در نفسی

ز شمع روی تواش چون رسید پروانه

مرا به دور لب دوست هست پیمانی

که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه

حدیث مدرسه و خانقه مگوی که باز

فتاد در سر حافظ هوای میخانه