اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب
گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده
از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را
گلبرگ عارض تو هرجا که بر کشیده
سیب ذقن رسد خود با من چو دیدم آن رخ
از آفتاب گردد هر میوه رسیده
گر آیدم به مهمان شبها خیال رویت
گیرم برای شمعش پیه از چراغ دیده
پیش تو گل بخوبی از مفلسان برآید
آنکه گواه حالش پیراهن دریده
زاهد لباس تقوی کی از تو پاره سازد
بر قامت کمال است این جامه ها بریده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی لب و چهره معشوق خود اشاره میکند و احساسات عمیق خود را نسبت به او بیان میکند. او اشک را به لعل تشبیه میکند و از زیبایی معشوق میگوید که سبب غم و شادیاش شده است. شاعر چشم خود را به لب معشوق دوخته و حتی به زیبایی گلها و میوهها در سایه او اشاره میکند. همچنین، او در مورد احوال فقرا و زاهدان صحبت میکند و به ناکافی بودن ظاهر آنها در مقایسه با زیبایی واقعی اشاره دارد. در کل، این شعر ترکیبی از عشق، درد و زیبایی است.
هوش مصنوعی: اشکهای من مانند سنگهای قیمتی از لبهای من میریزد و هر چیزی که از من در شیشه جمع شود، همان اشکها هستند.
هوش مصنوعی: چشم من همچنان به آن لب خیره است، مانند مگسی که بر آن نشسته است، حتی اگر ببینی که عنکبوتی در حال تار تنیدن بر روی زمین من است.
هوش مصنوعی: صورتگر از آب بیرون آورده است و آن ورق را به زیبایی گلبرگ چهرهات در هر جا که نمایان شده، شکل داده است.
هوش مصنوعی: وقتی که آن چهره را مانند آفتاب میبینم، حس میکنم سیب و میوههای رسیده به من نزدیکتر شدهاند.
هوش مصنوعی: اگر شبها به مهمانی بروم، همیشه برای روشنایی شمع، اشک چشمانم را به یاد تو میریزیم.
هوش مصنوعی: در برابر تو، حتی گل هم به زیبایی از کسانی که در فقر و تنگدستی هستند، ظاهر میشود. آن کسی که وضعیتش را در پیراهن پارهاش میتوان دید.
هوش مصنوعی: زاهد، لباس پرهیزکاری که به تو آسیب بزند، نشانه نقصی در کمال توست؛ چرا که این لباسها به گونهای بریده شدهاند که نشاندهندهی غنای وجودی تو هستند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
[...]
ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده
شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده
در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر
جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده
آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش
[...]
ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
[...]
ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده
آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده
بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته
بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده
آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته
[...]
ای مردم در چشمم مثل رخت ندیده
لیکن جمال خوبت رشک فرشته دیده
گفتی بروی چشمت خواهم قدم نهادن
گفتی ولی نکردی یک روی مانده دیده
با عارض تو زلفت کرده دراز دستی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.