گنجور

 
حکیم نزاری

ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده

آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده

بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته

بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده

آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته

ممکن بود که باشد هرگز دل آرمیده؟

مسکین دلم ببرده با خویشتن به بَرده

او خود ز دامِ زلفت کی بود سرکشیده

بنگر چه گونه باشد اکنون که بوده باشم

از گوشهٔ دهانت صد چاشنی چشیده

جانم به لب رسیده در آرزوی رویت

اول که بودم از تو آوازه‌‌ای شنیده

گرچه نیی ز چشمم یک دم برون ولیکن

صاحب نظر نگیرد نادیده هم چو دیده

گر ناله نزاری روزی رسد به گوشت

چون بشنوی نگیری بر خویش ناشنیده

رازی که با تو دارم سرّی که با تو گفتم

زنهار تا نگویی با هیچ آفریده

می‌دار یاد ما را ما خود که‌ایم بی تو

ناممکن است از تو امّید ما بریده

 
 
 
عطار

ای جان ما شرابی از جام تو کشیده

سرمست اوفتاده دل از جهان بریده

وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته

تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده

ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم

[...]

اثیر اخسیکتی

ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده

شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده

در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر

جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده

آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش

[...]

مولانا

ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده

دل رفته ما پی دل چون بی‌دلان دویده

دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری

تا شحنه فراقت دستان دل بریده

از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
کمال خجندی

اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده

در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده

باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب

گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده

از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال خجندی
جهان ملک خاتون

ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده

نقش خیال رویت بر لوح جان کشیده

دل ز اشتیاق وصلت از جان ملول گشته

جان در هوای لعلت از غم به لب رسیده

صدبار خار هجرت در پای دل شکسته

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه