شمارهٔ ۱۰۸ - مدح سلطان رکن الدین ابوطالب طغرل بن ارسلان سلجوقی (قسیم امیرالمؤمنین)
ای کعبه سپهرت، تا کعب پا رسیده
شرعت خطاب کرده، ای رکن کعبه دیده
در سایه نجیبت آن لاغر سبک پر
جان بال بر کشاده دل بال و پر بریده
آن عنکبوت هیئت چابک قدم گه کفش
دارد طراز قرمز بر پای و سر تنیده
گه چون قضای قانع گه چون فضای صانع
بی جسم بار برده بی پای ره بریده
باسیرش از کرامت، ره در کشیده قامت
در پایش از جلالت، مه فرش کرده دیده
راهی دراز بالا، ساقی ز دوده سیما
این عاج ایستاده، آن عوج خوابنیده
نه دیو بی جمازه بر طول او گذشته
نه غول بی قلاوز، در عرض او چمیده
چون آب و ماه دروی، اندیشه حکیمان
این بر قفا فتاده آن بر شکم خزیده
شهپر ز کال کرده از شعله سمومش
سیمرغ مشرقی گر، بر اوج پریده
بر آستانش ساکن، با دامن قیامت
شامی کز آستینش صبح جهان دمیده
در نو بهار عشاق از چشم گلعذاران
بر هر کنار خارش صد نرکس اشکفیده
آن کعتین پیسه زو، رقعه در نوشته
وین حقه ی معلق زو مهره باز چیده
تو کعبه مکارم بر چار رکن رهبر
ار باد بر گذشته در کعبه آرمیده
زان خوان خدمت آرا، یک زر بر گرفته
دو کون را، ز رلت آن زله واخریده
تیغت چو صبح صادق در روضه نبوت
بیراق صبح صادق بر یکدگر دریده
در موسم شریعت کاری بُرفته کردی
اسلام تازه روی است الحاد دل شمیده
زان داد ملک عزت کرده لکام ریزی
تا مسند خلافت ره جسته در رسیده
از موقف مقدس تشریف خویش برده
وز لهجه ی امامت، تعریف خود شنیده
ای، رکن دین و دولت سلطان عالم و علم
ای در صعود اصلت بر ماه سر کشیده
آن میغ کله بسته بر اوج فکرت تو
کزوی هزار قلزم و اخضر فرو چکیده
گشت از شمال عدلت بر طول و عرض کیتی
چون موج دست رادت هر موجی آرمیده
جز در سموم دوزخ نگذارد آن فسرده
کش ادقم خلافت دارد بدل کزیده
با دست توچه سنجد خورشید زرد چهره
با قد تو که باشد کردون دل رمیده
ای در پناه عدلت، جسمانیان غنوده
وی در ریاض طبعت، روحانیان چریده
بادا، ز قصر جاهت تا حشر دور مرکز
یک طاق تاب خورده، یک فرش گستریده
دردا، که شد سیه سربستان این قوافی
اطفال عالم جان، یک مرغ نامزیده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف کعبه و مقام بلند آن میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیهات زیبا، ویژگیهای مختلف کعبه را بیان میکند و آن را مرکز دین، مقام و عدالت میشناسد. در عین حال، او به عظمت و جلال این مکان مقدس اشاره دارد و از آن بهعنوان جایی برای هدایت روحانیان و معنویون یاد میکند. محوریت شعر، نشان دادن موجودیت کعبه بهعنوان نمادی از اسلام و نور و هدایت در عرصههای مختلف زندگی انسانهاست. شاعر از شخصیتهای تاریخی و دینی نیز در متن بهره میبرد و در نهایت به اندوه از وضعیت فعلی جهان اشاره میکند، به ویژه به این موضوع که قوافی و مطالبات دینی تحت فشار قرار گرفتهاند.
هوش مصنوعی: ای کعبه آسمانی، که نور و روشناییات به زمین رسیده، به قوانین و اصول دین خطاب شدهای، ای رکن کعبه که به آن مینگری.
هوش مصنوعی: در زیر سایهی بزرگواری او، آن شخص لاغر و سبکبال که جانش را با خود دارد، با دلش پرواز میکند اما بال و پرش تقریباً آسیب دیده است.
هوش مصنوعی: آن عنکبوت با حرکات سریع و چابک خود، کفشی با نوار قرمز بر پای دارد و سرش به شکلی خاص و هنرمندانه تزئین شده است.
هوش مصنوعی: گاهی انسان به قضا و سرنوشت راضی میشود و گاهی همچون فضای الهی، بینهایت و آزاد است. او بدون نیاز به جسم و پا، راه خود را مییابد و پیش میرود.
هوش مصنوعی: با رحمتی که از او به ما میرسد، راه را به روی ما گشوده است. به خاطر عظمتش، ستارهها خود را به پای او میاندازند و بر او نگاه میکنند.
هوش مصنوعی: در بالای راهی بلند، ساقی با چهرهای سیاه ایستاده است، در حالی که درختانی با قامت راست و بلند، در خواب به سر میبرند.
هوش مصنوعی: نه موجودی شرور بدون پوشش بر روی او راه رفته و نه موجودی بزرگ و قدرتمند بدون نشانهای در کنار او نشسته است.
هوش مصنوعی: وقتی که فضیلت و آگاهی از دست برود، مانند آب و ماهی، حکمت و اندیشه درویشان و حکیمان به عقب میافتد و به طور ناخودآگاه در اندیشههای مادی و دنیوی غرق میشود.
هوش مصنوعی: سیمرغ، پرندهای افسانهای، به خاطر آتش و گرمای ناشی از سمومش، بال و پرش را از دست داده و به اوج آسمان پرواز کرده است.
هوش مصنوعی: در درگاه او نشستهام، با دامن قیامت که از آستینش صبح جهان بهوجود آمده است.
هوش مصنوعی: در بهار نو، عاشقان از چشمان گلها به هر سو نگاهی میکنند و در هر گوشه، صدها نرگس با اشکهای خود میدرخشند.
هوش مصنوعی: در اینجا فردی به دیگران میگوید که از چهرههای خود دوری کنید و بهتر است که به اعماق افکار و احساسات خود بپردازید. متن به نوعی به انسانها یادآوری میکند که باید از ظاهر و ظواهر پرهیز کنند و به حقیقت و عمق وجود خود توجه داشته باشند.
هوش مصنوعی: تو همان کعبهای هستی که مکارم و فضایل بر آن بنا شده است. اگر که بادی بگذرد، در کعبه آرامیدهای.
هوش مصنوعی: از آن سفرهای که زیباست، یک سکه بلند کردهای که به دو دنیای اینجا و آنجا مربوط میشود، و با آن، پلیدیها را خریدهای.
هوش مصنوعی: تیغ تو مانند صبح روشن و صاف است که در باغ نبوت جلوهگر میشود و همچنین مانند سپیده دم است که بر یکدیگر کشیده شدهاند.
هوش مصنوعی: در دوران شریعت، تو به کارهایی مشغول شدی که حالا اسلام را تازه و نو میسازد، در حالی که دل تو گرفتار شک و تردید است.
هوش مصنوعی: از آنجا که سلطنت و منزلت، شما را در مرحلهای قرار داده است که میتوانید به مقام خلافت دست یابید و به آن برسید.
هوش مصنوعی: از جایگاه والای خود پایین آمده و از سخن امامی، ویژگیهای خود را شنیده است.
هوش مصنوعی: ای تو پایه و بنیاد دین و دولت، ای سلطان جهان و علم، که در مقام والای خود به حدی بلند رفتهای که به ماه میرسی.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف الهام و افکار عمیق شاعر میپردازد. اشاره به این دارد که یک الهام یا فکر برجسته (که به شکل میغ تعبیر شده) بر فراز ذهن و فکر انسان نشسته است. این الهام از جایی آمده که حامل هزاران تجربه و عمق معنایی است. به عبارتی دیگر، این فکر یا الهام، دارای تنوع و جذابیت بسیاری است و از سرچشمههای گوناگون الهام گرفته شده است.
هوش مصنوعی: عدالت تو مانند باد شمالی در سراسر زمین پراکنده شده است و مانند امواج دریا که همواره آرام و منظم هستند، دست رحمت و قدرت تو هر جهتی را در بر گرفته است.
هوش مصنوعی: تنها در گرمای سوزان جهنم، آن کس که دلی سرد و بیحرکت دارد، اجازه نمیدهد که از رنج و مشقت عبور کنیم؛ زیرا او در دل خود از خوبیها و صلاح دور شده است.
هوش مصنوعی: اگر چهرهات را با رنگ زرد خورشید مقایسه کنیم، قد تو چقدر دلفریب و جذاب است که دل را به خود میکشد و تسخیر میکند.
هوش مصنوعی: ای آنکه در پناه عدالت تو، جسمانیان در لذایذ دنیوی غرق هستند و روحانیان در عمق ذات تو به سر میبرند.
هوش مصنوعی: بگذار تا روز قیامت، از مقام و جاه تو دور شود، فقط یک تیرک خمیده و یک فرش زیر پا بماند.
هوش مصنوعی: ای وای، که چقدر غصهانگیز است، سربستان سیاه شده است و قافیههای کودکان دنیا جان گرفتهاند، همچون مرغی که هنوز نامزد نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جان ما شرابی از جام تو کشیده
سرمست اوفتاده دل از جهان بریده
وی جان ما به یک دم صد زندگی گرفته
تا از رخت نسیمی بر جان ما وزیده
ای جان پاکبازان در قعر هر دو عالم
[...]
ای کهربای عشقت دل را به خود کشیده
دل رفته ما پی دل چون بیدلان دویده
دزدیده دل ز حسنت از عشق جامه واری
تا شحنه فراقت دستان دل بریده
از بس شکر که جانم از مصر عشق خورده
[...]
ای ترکِ ما گرفته پیوندِ ما بریده
آخر ز ما چه دیدی ای نور هر دو دیده
بی موجبِ گناهی از ما به خشم رفته
بازآ که در فراقت کارم به جان رسیده
آرام جان برفته ترکِ وفا گرفته
[...]
اشک چو لعل ریزد آن لب مرا ز دیده
در شیشه هرچه باشد از وی همان چکیده
باشد هنوز چشمم همچون مگس بر آن لب
گر عنکبوت بینی بر خاک من تنیده
از آب بر کشیده صورتگر آن ورق را
[...]
ای مثل چشم مستت چشم فلک ندیده
نقش خیال رویت بر لوح جان کشیده
دل ز اشتیاق وصلت از جان ملول گشته
جان در هوای لعلت از غم به لب رسیده
صدبار خار هجرت در پای دل شکسته
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.