غمِ زمانه که هیچش کَران نمیبینم
دَواش جز مِیِ چون ارغوان نمیبینم
به تَرک خدمتِ پیرِ مُغان نخواهم گفت
چرا که مصلحتِ خود در آن نمیبینم
ز آفتابِ قَدَح ارتفاعِ عیش بگیر
چرا که طالعِ وقت آن چُنان نمیبینم
نشانِ اهل خدا عاشقیست، با خود دار
که در مشایخِ شهر این نشان نمیبینم
بدین دو دیدهٔ حیران من هزار افسوس
که با دو آینه رویش عیان نمیبینم
قدِ تو تا بِشُد از جویبارِ دیدهٔ من
به جایِ سرو جز آبِ روان نمیبینم
در این خُمار کَسَم جرعهای نمیبخشد
ببین که اهل دلی در میان نمیبینم
نشانِ مویِ میانش که دل در او بستم
ز من مَپرس که خود در میان نمیبینم
من و سفینهٔ حافظ که جز در این دریا
بضاعت سخن دُرفشان نمیبینم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و اندوهی عمیق صحبت میکند که نمیتواند راهی برای درمان آن پیدا کند. او میگوید که در جمع مغان و اهل دل، خوشیها و عشق واقعی را نمییابد. شاعر به این موضوع اشاره دارد که هر چه تلاش کند، نتوانسته زیباییهای معشوقش را به درستی ببیند و در این مسیر حسرت و افسوس به دل دارد. حتی در قبال وجود معشوق، او تنها آب روانی را میبیند و توانایی درک زیباییهای واقعی را ندارد. به طور کلی، این شعر بیانگر تنهایی، غم و بیپناهی در جستجوی عشق و فهمیدن معنای واقعی زندگی است.
هوش مصنوعی: غم و اندوهی که از روزگار دارم، هیچ راهی برای درمانش نمیبینم جز نوشیدن می، مانند رنگ ارغوانی.
هوش مصنوعی: من به پیر مغان نخواهم گفت چرا که فکر میکنم در آن سودی برای خودم نیست.
هوش مصنوعی: از نور آفتابِ جام شادی بهره بگیر، زیرا آینده را آنطور که باید نمیبینم.
هوش مصنوعی: نشان عشق و دلدادگی واقعی، مخصوص اهل خداست. باید توجه داشته باشی که در میان عالمان و بزرگان این شهر، این نشانه را پیدا نمیکنم.
هوش مصنوعی: با این دو چشمانی که حیرت زدهاند، خیلی افسوس میخورم که نمیتوانم چهرهاش را به وضوح در آینهها ببینم.
هوش مصنوعی: وقتی قد تو از جویبار اشک من گذشت، تنها تصویری که به جای سرو میبینم، آب روان است.
هوش مصنوعی: در حالتی که در آن هستم، هیچکس به من نخواهد داد. نگاه کن، که اهل دل و عاشقانی را در اطراف خود نمیبینم.
هوش مصنوعی: به خاطر نشانههایی که در موی او دیدم و دل خود را به او دادم، از من نپرس که خودم نمیتوانم او را در میان این نشانهها ببینم.
هوش مصنوعی: من و کشتی حافظ هرگز در این دریا چیزی از زیباییهای گفتاری نمیبینیم جز این گنجینهها.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گلی به رنگ تو در بوستان نمیبینم
به اعتدال تو سروی روان نمیبینم
ستارهای که ز برج شرف شود طالع
چو مهر روی تو بر آسمان نمیبینم
ز چشم مست تو دل بر نمیتوانم داشت
[...]
اثر ز غنچه درین گلستان نمیبینم
فغان که اهل دلی در میان نمیبینم
چه زهر بود که چشم ستاره ریخت به خاک
که شیر را به شکر مهربان نمیبینم
چنان غبار کدورت دواند ریشه به خاک
[...]
غم زمانه که هیچش گران نمیبینم
دواش غیر امام زمان نمیبینم
عجب بود که در ایام ما ظهور کند
چرا که طالع خویش آن چنان نمیبینم
ز دامن غم او دست بر نمیدارم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۱۶ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.