سَحَر به بویِ گلستان دَمی شدم در باغ
که تا چو بلبلِ بیدل کُنَم عِلاجِ دِماغ
به جلوهٔ گلِ سوری نگاه میکردم
که بود در شبِ تیره به روشنی چو چراغ
چُنان به حُسن و جوانیِ خویشتن مغرور
که داشت از دلِ بلبل هزار گونه فَراغ
گشاده نرگسِ رعنا ز حسرت آب از چشم
نهاده لاله ز سودا به جان و دل صد داغ
زبان کشیده چو تیغی به سرزنش سوسن
دهان گُشاده شقایق چو مردمِ ایغاغ
یکی چو باده پرستان صُراحی اندر دست
یکی چو ساقیِ مستان به کف گرفته اَیاغ
نشاط و عیش و جوانی چو گُل غنیمت دان
که حافظا نَبُوَد بر رسول غیر بَلاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: سحرگاه در باغی بودم که بوی گلها به مشامم میرسید و در تلاش بودم تا مانند بلبل، دل خود را شاد کنم. به زیبایی گلهای سرخ نگاه میکردم که در تاریکی شب، نورانی بودند. با وجود زیبایی و جوانیام، به شدت مغرور بودم و باعث شادی دل بلبلها میشدم. نرگس زیبا به خاطر آب حسرت، اشک میریخت و لاله پر از غم و درد بود. سوسن به من سرزنش میکرد و شقایق با دهان باز، زار میزد. مانند مستان با جام در دست، از شادی و جوانی لذت میبردم. حافظ به من میگوید که شادی و جوانی را غنیمت بدانم، زیرا پیامآور هیچ چیز دیگری نیست.
هوش مصنوعی: در سپیده دم، به خاطر عطر خوش گلستان، لحظهای در باغ نشستم تا مانند بلبل زار-زار، دلم را آرام کنم.
هوش مصنوعی: به زیبایی گل سرخ خیره شده بودم که در شب تاریک مانند چراغی روشن میدرخشید.
هوش مصنوعی: آنچنان به زیبایی و جوانی خود متکبر است که دل بلبل از شوق و شادی به هزاران نوع خوشحالی مشغول است.
هوش مصنوعی: نرگس زیبا با حسرتی بزرگ گلبرگهایش را دراز کرده و لاله، از درد عشق، اشک میریزد و در دلش زخمهای زیادی دارد.
هوش مصنوعی: زبان مانند یک تیغ تیز است که در انتقاد، برنده میزند. به مانند سوسن که سر به زیر دارد و شقایق که با جرأت و شجاعت صحبت میکند، انسان نیز باید در مواجهه با سختیها و انتقادها، با bravado و شجاعت برخورد کند.
هوش مصنوعی: انسانی همچون بادهنوشان، در دستش پیالهای دارد و فردی دیگر مانند ساقی، نوشیدنی را در کف گرفته است.
هوش مصنوعی: از زندگی و جوانی لذت ببر و آنها را غنیمت بشمار، زیرا روزی میرسد که دیگر فرصتهای مشابه به تو نمیرسند و باید از لحظات بهرهبرداری کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
خزان ببرد بهاء همه بهار ز باغ
ز برگ زرد بدینار زرد ماند راغ
چراغ شمس فلک زیر دود گشت نهان
شد از ترنج همه باغ پر ز شمع و چراغ
شمال سرد پدید آمد و پدید آورد
[...]
به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ
تو را فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ
ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
[...]
بیار باده که وقت گلست و موسم باغ
ز مهر بر دل پر خون لاله بنگر داغ
دماغ عقل معطر کن از شمامه ی می
بود که بوی عفافش برون رود ز دماغ
گهی که زاغ شب از آشیان کند پرواز
[...]
کنار آب و لب جویبار و گوشه باغ
خوش است با صنمی سرو قد به شرط فراغ
نواخت ریختها در چمن مغنی آب
ترانه های نر او لطیف ساخت دماغ
شب بهار و شبستان باغ و صحبت یار
[...]
ز بهر کلبه عاشق دلا مجوی چراغ
که شمع مجلس او بس بود فتیله داغ
دل از چمن نگشاید اسیر عشق ترا
که پیش بلبل عاشق قفس نماید باغ
به جرعه یی بزن آبی بر آتشم که رسید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.