گنجور

 
حافظ

گفتم کِی ام دهان و لبت کامران کنند؟

گفتا به چشم هر چه تو گویی چُنان کنند

گفتم خَراجِ مصر طلب می‌کند لبت

گفتا در این معامله کمتر زیان کنند

گفتم به نقطهٔ دهنت خود که بُرد راه؟

گفت این حکایتیست که با نکته‌دان کنند

گفتم صَنم‌پَرست مشو با صَمَد نشین

گفتا به کویِ عشق هم این و هم آن کنند

گفتم هوایِ میکده غم می‌بَرَد ز دل

گفتا خوش آن کَسان که دلی شادمان کنند

گفتم شراب و خِرقه نه آیینِ مذهب است

گفت این عمل به مذهبِ پیرِ مغان کنند

گفتم ز لَعلِ نوش‌ْلبان پیر را چه سود؟

گفتا به بوسهٔ شِکَرینَش جوان کنند

گفتم که خواجه کِی به سرِ حجله می‌رود؟

گفت آن زمان که مشتری و مَه قِران کنند

گفتم دعایِ دولت او وِردِ حافظ است

گفت این دعا ملایکِ هفت آسمان کنند

 
 
 
غزل شمارهٔ ۱۹۸ به خوانش فریدون فرح‌اندوز
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۱۹۸ به خوانش فاطمه زندی
غزل شمارهٔ ۱۹۸ به خوانش م کریمی
همهٔ خوانش‌هاautorenew
غزل شمارهٔ ۱۹۸ به خوانش فاطمه نیکو ایجادی
غزل شمارهٔ ۱۹۸ به خوانش افسر آریا
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرعلیشیر نوایی

رندان که عزم سیر به کوی مغان کنند

دین بهر می و چو مغبچه جوید چنان کنند

ایمان چو باختند به زنار زلف او

آنگه سبک نشاط به رطل گران کنند

سرخوش چو بهر عیش کله گوشه بشکنند

[...]

اهلی شیرازی

خلق از سگت نه از بد دشمن فغان کنند

دشمن چه سگ بود گله از دوستان کنند

ز نار عشق رشته جان شد مرا چو شمع

بر خود نبسته ام که مرا منع از آن کنند

دانم یقین نه مستی و از عشوه آندو چشم

[...]

فیض کاشانی

گفتم کیم به طلعت تو شادمان کنند؟

گفت آن زمان که وقت شود فکر آن کنند

گفتم که چیست سرّ نهان بودن شما؟

گفت این حکایتی است که با نکته‏دان کنند

گفتم که جان دهند و رضای شما خرند

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فیض کاشانی
یغمای جندقی

تا بو مگر به سنگدلی مهربان کنند

سنگین دلت که سنگ به سنگ امتحان کنند

خواهم ز مردمی به در آیم به جلد سگ

وانگه در آستان توام پاسبان کنند

غیر و رقیب و مدعی آنگه به اتفاق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه