چون باده بجام است همه کار بکام است
چون یار بدام است همه شهر غلام است
از سنگ نپرهیزد آنرا که نه جام است
از ننگ چه بگریزد آنکش که نه نام است
از سوخته پخته مجو اشکی و آهی
دود آرد و آب آنکه هنوز اوترو خام است
ایمرغ دل اندر پی خال و خط خوبان
بیهوده مرو دانه مپندار که دام است
گر خون دل ما بخوری باد حلالت
لیک از کف اغیار مخور می که حرام است
چون خط غلامی بتو داده است حبیبت
گر لطف کنی ور نه کنی باز غلام است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تأثیرات عشق و علاقه بر زندگی و رفتار انسانها صحبت میکند. شاعر میگوید زمانی که عشق در دل است، همه چیز به خوبی پیش میرود و وقتی که معشوق در دسترس نباشد، همه چیز تحت تأثیر قرار میگیرد. او به این نکته اشاره میکند که اگر کسی چیزی را از دست بدهد که برای او مهم است، از آن نترسد چرا که او قویتر از آن است. همچنین، شاعر بر این باور است که عشق و وابستگی ممکن است فرد را به اسیری تبدیل کند و اشاره به این دارد که از سرگرمیهای زودگذر پرهیز کنیم. او در نهایت میگوید که محبت واقعی همیشه دو طرفه است و اگر طرف مقابل محبت نکند، فرد همچنان غلام عشق باقی میماند.
هوش مصنوعی: وقتی نوشیدنی در جام باشد، همه چیز بر وفق مراد است و وقتی یار در دام باشد، همه مردم آماده خدمتگذاری هستند.
هوش مصنوعی: کسی که از عیب و ننگی برخوردار نیست، نباید از سختیها و چالشها بترسد. کسی که نام و هویتی ندارد، نمیتواند از بدنامی فرار کند.
هوش مصنوعی: از چیزهای سوخته، نه انتظار اشک و آه داشته باش. فقط دود و بخار باقی میماند. این شخص که هنوز در حال پرورش و رشد است، به درستی شکل نگرفته و خام باقی مانده است.
هوش مصنوعی: ای پرنده دل، در پی زیباییها نرو، زیرا تصور نکن که این دانهها حقیقیاند، بلکه دامهای فریبی هستند.
هوش مصنوعی: اگرچه میتوانی از درد و رنج ما بهره ببری و بهرهبردن از آن بیاشکال است، اما نباید این فشار را از دست کسانی بگیری که حق ندارند، چون این کار نادرست و ناپسند است.
هوش مصنوعی: اگرچه غلامی نامهای از طرف من برای تو فرستاده است، اگر لطف کنی و به آن جواب دهی، خوب است، وگرنه او همیشه غلام است و به همین شکل باقی میماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر من که صبوحی زدهام خرقه حرام است
ای مجلسیان راه خرابات کدام است
هر کس به جهان خرمیی پیش گرفتند
ما را غمت ای ماه پریچهره تمام است
برخیز که در سایهٔ سروی بنشینیم
[...]
ما را چه غم امروز که معشوقه به کام است
عالم به مراد دل و اقبال غلام است
صیدی که دل خلق جهان بود به دامش
المنت لله که امروز به دام است
چون طالع آن نیست که بوسم لب لعلت
[...]
رویت که ازو عالم خوبی بنظام است
چشم بد از و دور یکی ماه تمام است
نی نی غلطم مه که و خورشید چه باشد
خورشید کنیز است ترا ماه غلام است
یک بنده روی رخت غره صبح است
[...]
ما را نه غم ننگ و نه اندیشه نام است
در مذهب ما مذهب ناموس حرام است
گو خلق بدانید که پیوسته فلان را
رخ بر رخ جانانه و لب بر لب جام است
سجاده نشین عارف و دانا نه که عامی است
[...]
چون مستی آن نرگس پر فتنه مدام است
گوش من و بانگ نی و دست من و جام است
گر اختر مقصود به ما خوش نبرآید
ما را رخ زیبای تو ماه تمام است
رخسار تو را لالهٔ دلسوخته هندوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.