من که بی پیمانه مستم حاجت پیمانه نیست
جان من میخانه شد جایم اگر میخانه نیست
نیست مر دیوانگانرا رای بزم عاقلان
عاقلانرا گر سری با صحبت دیوانه نیست
ما بکوی نیستی کردیم منزل ای غلام
هر که در کوبد بگویندش کسی در خانه نیست
گنج می گویند و در ویرانه میجویند خلق
هر کجا گنجی است ای بیدانشان ویرانه نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان حالتی از عشق و مستی اشاره دارد. شاعر میگوید که او به قدری در عشق غرق شده که نیازی به شراب ندارد و خود جانش میخانه شده است. همچنین به این نکته اشاره میکند که خردمندان نمیتوانند در عیش و خوشی دیوانهوار شریک شوند. شاعر به دوستش میگوید که در جستجوی حقیقت و گنجها، باید از ویرانهها بگذرد و این را به بیخودان که در پی گنج اند، یادآور میشود که در هر جا که گنج وجود دارد، نمیتوان آن را در ویرانهها یافت.
هوش مصنوعی: من که در حال سرمستی هستم و نیازی به اندازهگیری میزان نوشیدنی ندارم، جانم به مانند میخانهای شده است. حتی اگر مکانی برای میخانه نباشد، من در دل خود شاداب و سرشار از شوق هستم.
هوش مصنوعی: دیوانگان در مهمانی خردمندان جایی ندارند. اگر عاقلها با دیوانگان نشست و برخاست نکنند، دیوانگان هم نظر و فکری برای عاقلها ندارند.
هوش مصنوعی: به کوی نیستی پناه آوردیم، ای بنده! هر کسی که به اینجا بیاید، به او میگویند که کسی در خانه نیست.
هوش مصنوعی: مردم، جستجوی گنج را در ویرانهها میکنند، در حالی که هر کجا که گنجی وجود دارد، ویرانهای وجود ندارد. ای نادانها، بدانید که گنج واقعی در مکانهای مناسب و با ارزش قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع ما شمعیست کو منظور هر پروانه نیست
گنج ما گنجیست کو در کنج هر ویرانه نیست
هر کرا سودای لیلی نیست مجنون آنکست
ورنه مجنون را چو نیکو بنگری دیوانه نیست
چشم صورت بین نبیند روی معنی را بخواب
[...]
نقد گنج کعبه جایش جز دل ویرانه نیست
حلقه بر در گو مزن زاهد که کس در خانه نیست
در حریم کعبه و بتخانه عاشق محرم است
هرکه با عاشق آشنا شد هیچ جا بیگانه نیست
سربسر احوال ما چون کوهکن جان کندن است
[...]
حسن اگر در پرده باشد عشق ازو دیوانه نیست
بر چراغ روز بال افشانی پروانه نیست
تا طبیب خستگان عشق چشم مست اوست
ناله بیمار غیر از نعره مستانه نیست
نیست سامانی بغیر از رخنه در ویرانه ام
[...]
سرو مینا را تذروی بهتر از پیمانه نیست
شمع را در بزم دلسوزی به از پروانه نیست
حسن ذاتی فارغ است از صنعت مشاطگان
زلف جوهر دست فرسود نسیم و شانه نیست
مرغ روح اهل مشرب را نمی آرد به دام
[...]
بیلب او نشئهای در ساغر و پیمانه نیست
شیشة می را دماغ جلوة مستانه نیست
سیرت معشوق از سیمای عاشق ظاهرست
سرگذشت شمع جز در دفتر پروانه نیست
هر شبم در سینه آشوبی است از پهلوی دل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.