هر چه آید ز رنج و راحت پیش
نسپارم بدرد و غم دل خویش
نروم زیر بار منت خلق
هر که هست از توانگر و درویش
دل کس را نمی برم از جای
وقت کس را نمی دهم تشویش
نپسندم بزیر چرخ کبود
خاطر هیچکس نژند و پریش
دشمن و دوست کافر و مسلم
هر که باشد نخواهمش دلریش
با همه همگنانم از دل و جان
هم دم خیر خواه و نیک اندیش
چون بدانم که مردم آزاری
نیک نبود بهیچ ملت و کیش
نپسندم بگاه محنت و رنج
رنج بیگانه را و راحت خویش
نعمت و مال و دانش و اقبال
داده ایزد ز همگنانم بیش
گنج بی رنج و جود بی منت
نوش بی نیش و عیش بی تشویش
مزرعی سبز و بوستانی نغز
ساحت کشت زار و سایه خویش
از گرانان یاوه گو به کران
بهتر از صد هزار عرش عریش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کاروان شهید رفت از پیش
وآن ما رفته گیر و میاندیش
از شمار دو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش
توشهٔ جان خویش ازو بربای
[...]
که بود جاهش از دگر کس بیش
داردش شه عزیز و خاصه خویش
کوش تا آن نفسکه آید پیش
نشود از تو فوت ای درویش
دوش در ره نگارم آمد پیش
آن به خوبی ز ماه گردون بیش
گشته از روی و زلف خونخوارش
خاک گلرنگ و باد مشک پریش
چون مرا دید ساعتی از دور
[...]
تا سلیمان ز نقش خاتم خویش
مهر من بر چه صورت آرد بیش
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.