چشم مست تو مگر باز چه در سر دارد
ترک سرمست چرا دست بخنجر دارد
باز باد سحر آشفته سخن میگوید
خبری گوئی از آن جعد معنبر دارد
نکشد منت دور فلک مینا رنگ
هر که یکجرعه می ناب بساغر دارد
ما نظر بر لب جام می ناب و زاهد
چشم امید بسر چشمه کوثر دارد
راستی را خم زلف تو عجب زناری است
که بهر تار دو صد سلسله کافر دارد
بر در پیر مغان باز رخ آورده حبیب
ارمغانرا لب خشک و مژه تر دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر سرودهای عاشقانه و پر از تمثیل و تصویرسازی است. شاعر از چشم زیبا و مست معشوق سخن میگوید و به تأثیر آن بر دل و جانش اشاره میکند. او به زیبایی زلف معشوق و اثر آن بر عاشقان اشاره میکند و تنهایی و انتظار را در کنار امید به وصال او میبیند. همچنین به ارزش و خوشیهایی که در زندگی به واسطه می ناب و عشق به دست میآید، پرداخته است. شاعر در نهایت به نزدیکیاش به پیر مغان اشاره میکند؛ کسی که در این مسیر عاشقانه، راهنما و رهنما خواهد بود.
هوش مصنوعی: آیا چشم زیبای تو چه فکرهایی در سر دارد که بر دل بیتاب من اینگونه اثر گذاشته است؟ چرا با وجود مستیاش به سمت خنجر میرود؟
هوش مصنوعی: باد سحرگاهی با حالتی آشفته و پریشان صحبت میکند و از تو خواهش میکند که خبری از آن کسی که دارای موهای زیبا و مجعد است، برای او بگویی.
هوش مصنوعی: هر کسی که یک جرعه می ناب در گلوی خود داشته باشد، تحت تأثیر سختیها و دوریهای زمان قرار نمیگیرد.
هوش مصنوعی: ما به زیبایی و لذت شرابی ناب نگاه میکنیم، ولی زاهد به خوشی و نعمتهای بهشتی چشم دوخته است.
هوش مصنوعی: عجب زلف تو همچون ریسمانی است که در هر تار آن دو صد رشته گناهکار نهفته است.
هوش مصنوعی: محبوب به درگاه پیر مغان آمده و هدیهای با خود آورده است. او چهرهای زیبا دارد و چشمانش اشکآلود و لبهایش خشک است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شمع خورشید که آفاق منور دارد
مهر تو در دل و سودای تو در سر دارد
رنگ روی تو باقلام تصور ما را
خانه دل ز خیال تو مصور دارد
روز و شب در طلبت گرد زمین گردانست
[...]
تا چه سودا سر گیسوی تو در سر دارد
کز سر دوش تو سر هیچ نمی بردارد
در ازل قامت تو در دل ما بود مقیم
زان سبب صورت دل شکل صنوبر دارد
سرم از خاک درت باد پراکنده چو گرد
[...]
دلبرا سرو قدت شکل صنوبر دارد
که تواند که دل از قامت تو بردارد
دیده ی بخت من از درد فراقت دانی
دایم از خون جگر دامن جان تر دارد
دل بیچاره ی من حلقه صفت دیده جان
[...]
می خمخانهٔ ما مستی دیگر دارد
هر که آید بر ما کام دلی بردارد
رند سرمست در این بزم ملوکانهٔ ما
از سر ذوق درآید خبری گر دارد
عشق و ساقی و حریفان همه مستند ولی
[...]
نوبهارست جهان رونق دیگر دارد
باغ را شمع رخ لاله منور دارد
ز گل و سبزه چمن راست صفایی هر دم
چون ننازد نعم غیر مکرر دارد
شاخ را برده سر از ذوق شکوفه به فلک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.