گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

تا چند از این خاک بمیرید و بزائید

گامی بگذارید و بر افلاک بر آئید

بکبار بمیرید و دوم بار نمیرید

یکبار بزائید و دوم بار مزائید

یکروز مباشید و همه روز بباشید

یکدم بمپائید و همه سال بپائید

از لب بسوی کوه وز که باز سوی لب

خواهید روان شد که همه رجع صدائید

باز آمدن و رفتن از این خانه شما را

از چیست بپرسید که چونید و چرائید

بر دولت و بر مال فزایش نکند سود

آن سود بود سود که بر خود بفزائید

خود منبع شهد و شکر و کان نباتید

تا چند بطمع شکر انگشت بخائید

ای پاک نژادان فلک قدر ملک صدر

تا کی بدر مفلسکان چهره بسائید

زین سوی بدان سوی و زین کوی بدان کوی

چون یوسف مصرید که در بیع و شرائید