شیخنا افتان و خیزان بر در میخانه بود
نیمه ای هشیار و یک نیم دگر مستانه بود
سبحه تزویر شیخ شهر را کردم شمار
باطن او دام بود و ظاهر آن دانه بود
دزدی از دیوار آمد نیمه شب اندر سرای
چون چراغ افروختم دیدم که صاحبخانه بود
راز ما در دل نهان از دیده صورت پرست
شد از آن معنی که گنجی بود و در ویرانه بود
شخص انسان شد در امکان محرم اسرار عشق
کاندر این ویرانه یک گنج و یکی دیوانه بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حال و هوای خود در میخانه میپردازد. او در حالتی بین هشیاری و مستی است و با کنایه به شیخ، به دو رویی او اشاره میکند. شاعر به تضاد و پنهانکاری درونی انسانها اشاره دارد و بیان میکند که باطن شیخ به دام و ظاهر او به دانهای اشتباهرو در نظر میآید. همچنین، داستانی از دزدی در نیمه شب روایت میکند که به صاحبخانه مراجعه میکند و نویسنده بر این نکته تأکید دارد که راز عشق در دل پنهان است. در نهایت، او اشاره میکند که هر انسان میتواند محرم اسرار عشق باشد، زیرا در میان ویرانیها، هم گنج وجود دارد و هم دیوانگی.
هوش مصنوعی: شیخ ما در کنار میخانه به حالت افتان و خیزان حرکت میکرد. یک نیمه از او هشیار بود و نیمه دیگرش در حال مستی و سرخوشی.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به بررسی شخصیت و رفتار یک شخصیتی در شهر میپردازد. او به نوعی تظاهر و ریاکاری اشاره میکند. انگار که او به ظاهر زیبا و دلنشین میزند، اما در باطن خود جز فریب و دام چیزی ندارد. به عبارتی، این فرد با استفاده از ظواهر فریبنده و جذاب، در واقع هدفهایی پنهان و نامناسب را دنبال میکند.
هوش مصنوعی: نیمه شب، وقتی که دزدی از دیوار وارد خانهام شد، با روشن کردن چراغ متوجه شدم که او صاحبخانهام است.
هوش مصنوعی: راز ما در دل پنهان است و از نگاه کسانی که تنها به ظاهر اهمیت میدهند، مخفی مانده است. این راز به قدری ارزشمند است که مانند گنجی در دل یک ویرانه جای دارد.
هوش مصنوعی: انسان در دنیای ممکن به رازی از عشق دست پیدا کرد، زیرا در این ویرانه، هم یک گنج وجود دارد و هم یک دیوانه.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
چرخ میزد آب و برمیگشت در گرد حصار
گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود
تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند
[...]
دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود
تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود
دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز
نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود
بهر آن نا آشنا میرم که فرد از همرهان
[...]
دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود
پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود
شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود
تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود
صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا
مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود
طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم
[...]
چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود
یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود
لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است
یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود
می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.