گنجور

 
میرزا حبیب خراسانی

شیخنا افتان و خیزان بر در میخانه بود

نیمه ای هشیار و یک نیم دگر مستانه بود

سبحه تزویر شیخ شهر را کردم شمار

باطن او دام بود و ظاهر آن دانه بود

دزدی از دیوار آمد نیمه شب اندر سرای

چون چراغ افروختم دیدم که صاحبخانه بود

راز ما در دل نهان از دیده صورت پرست

شد از آن معنی که گنجی بود و در ویرانه بود

شخص انسان شد در امکان محرم اسرار عشق

کاندر این ویرانه یک گنج و یکی دیوانه بود

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
ناصر بخارایی

دجله را امسال رفتاری عجب مستانه بود

پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود

چرخ می‌زد آب و برمی‌گشت در گرد حصار

گوئیا بغداد شمع و دجله چون پروانه بود

تیرباران کرد ابر و لشکری چون سیل راند

[...]

وحشی بافقی

دوشم از آغاز شب جا ، بر در جانانه بود

تا به روزم چشم بر بام و در آن خانه بود

دی که می آمد ز جولانگاه شوخی مست ناز

نرگسش بر گوشهٔ دستار خوش ترکانه بود

بهر آن نا آشنا می‌رم که فرد از همرهان

[...]

شیخ بهایی

دجله را امسال رفتاری عجیب مستانه بود

پای در زنجیر و کف بر لب مگر دیوانه بود

صائب تبریزی

شب که سرو قامت او شمع این کاشانه بود

تا سحر گه بر گریزان پر پروانه بود

صاحب خرمن نگشتم تا نیفتادم ز پا

مور من تا دست و پایی داشت قحط دانه بود

طره موجم، نوآموز کشاکش نیستم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
اسیر شهرستانی

چشمت امشب ساقی و بیطاقتی پیمانه بود

یک نگاه آشنا تکلیف صد میخانه بود

لطف پنهان ناز پرورد تغافل بوده است

یاد ایامی که با من چشم او بیگانه بود

می زدم امروز لاف زهد پیش زاهدی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه