گفتم از لعل لبت یک بوسه، گفت آری شود
لیک با صد خواری و زاری بدشواری شود
گفتمش بوسیدم از مستی لبت صد بار، گفت
هر چه در مستی شود آخر بهشیاری شود
گفتمش در خواب دیدم در بری دوشینه، گفت
بختت ار بیدار گردد هم ببیداری شود
گفتم از جور خیالت خانه دل شد خراب
گفت چون گردد خراب اینخانه معماری شود
گفتمش بی زر شدم بیزار گشت از من دلت
گفت آری بیزری اسباب بیزاری شود
گفتمش تا کی جفا کاری و خونخواری و جور
گفت شاید نوبتی هم وقت دلداری شود
گفتمش چندین گره بر طره مشکین مزن
گفت تا دلهای بیسامان نگهدای شود
گفتم از جان چون توان بگسیخت دل در پای دوست
گفت دشوار است و سخت اما بناچاری شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی دلم شاد از می ناب و نوای نی شود
آن که از غم شاد گردد، شاد ازین ها کی شود
هر که را سیماب غفلت ریخت آسایش به گوش
کی دلش را چشم باز از نعرهٔ یا حی شود
گر دو رهرو متفق گردند در راه خطر
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.