باده سر جوش و جام لب بلب است
نفس آخرین عمر شب است
ساقی ماهروی مشکین موی
آتشین خوی و آتشین سلب است
قصب سرخ بر حریر تنش
بمثل همچو نار در قصب است
بوستان جمال و نخل قدش
بالغ الورد و یانع الرطب است
همچو میخوارگان صراحی را
گریه نزحزن و خنده نزعجب است
ساقی ماهروی مجلس را
قهر بیجا و لطف بی سبب است
گه دهد بوسه لیک نز ره لطف
گه زند مشت و نیز نز غضب است
بتلجلج زبانش از مستی
در سخن گاه ترک و گه عرب است
روز حشر است باده خوارانرا
یا شب قدر یارب این چه شب است
باژگون کارهای بوالعجبی
خاصیتهای زاده عنب است
بده آن سالخورده معجون کو
داروی رنج و محنت و تعب است
جوهر دانش و مزاج خرد
آیه روح و مایه طرب است
عربی خوی و پارسی میلاد
مزدکی کیش و پهلوی حسب است
راحت جان مرد دانشمند
دفع هر علت است و هر کرب است
نسب پاکش و نژاد بلند
هم ز بوجهل وهم زبولهب است
علت جود و موجب کرم است
فتنه سیم و آفت ذهب است
موجب ارتیاح واصل فرح
قوت ارواح و قوت عصب است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زآنکه آنرا که آرزو طلب است
پردهدر روز و پردهدار شب است
آتش عشق آفتی عجب است
عشق را اولین نظر سبب است
دل عاشق به زیر حقه عشق
همچو مهره به دست بوالعجب است
روز و شب آرزوی معشوقان
[...]
معجزش خار خشک را رطب است
رطبش خارِ دشمن این عجب است!
ذوق دنیا کُشنده همچو وباست
غم و شادی او نثار هباست
گفتم: «این را به پای باد صباست
هر که دیگر رود به دست هباست»
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.