گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
عبدالقادر گیلانی

به خواب مرگ خواهم شد مکن ای بخت بیدارم

که من دور از درش امشب ز عمر خویش بیزارم

خلاف‌ست اینکه می‌گویند باشد آرزو در دل

مرا در دل بود بد خوی و چندین آرزو دارم

نه آخر عاشقان باری ز خوبان رحمتی بینند‌؟

تو هم رحمی بکن با من که در عشقت گرفتارم

به روز وعده از هرجا که آوازی ز در آید

ز شادی بر‌جهم از جا که باز آمد ز در یارم

به یاد مجلس عیش تو‌، برگ عشرتم این بس

که افتد لخت‌لختی خونِ دل از چشم خونبارم

چه حال‌ست این که هرگه وعده وصلش رسد محیی

همان‌دم مانعی پیش آید از بخت نگونسار‌م

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode