بسی منزل بریدم تا شب غم را سحر کردم
چو صبح از پا گر افتادم، به دامن راه سر کردم
به صحرا برد خوش خوش، خار خار داغ سودایم
مگر روزی چراغی از چراغ لاله بر کردم؟
ازان دردی که از خود هم نهان میداشتم عمری
ز بس فریاد، امشب عالمی را هم خبر کردم
به روی باده روشن گشت چشمم عاقبت قدسی
چراغ دیده خود را چو جام از شیشه بر کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عمیق و درونی شاعر میپردازد. او از روزهای تلخ و غم انگیز زندگیاش میگوید و تلاش میکند تا در شب تاریکی که غم بر او فراگرفته، راهی برای روشنایی پیدا کند. وقتی صبح میشود، او خود را به دامن طبیعت میاندازد و امید دارد که شاید روزی بتواند بحرانهای درونیاش را فراموش کند. شاعر به دردهایی اشاره میکند که از آنها پنهان بوده و حالا با فریاد زدن به آنها اعتراف میکند. در نهایت، با نوشیدن شراب، چشمی عاقل و روشن پیدا میکند و سعی میکند تا با درک عمیقتری از زندگی، به آرامش برسد.
هوش مصنوعی: من راههای زیادی را طی کردم تا شب غم را به صبح برسانم. وقتی که صبح فرا رسید و من از پا افتادم، به دامن راه متوسل شدم.
هوش مصنوعی: به دلتنگی و حسرتی که دارم فکر میکنم، شاید روزی به امید و شعف خواهم رسید که مثل نوری از شمع لاله مرا روشن کند.
هوش مصنوعی: مدت زیادی از دردی که خودم هم نمیتوانستم به کسی بگویم، رنج میبردم و امشب با فریاد زدن، این درد را به گوش دیگران رساندم.
هوش مصنوعی: چشمم در نهایت به نور باده روشن شد و مانند جامی که از شیشه ساخته شده باشد، نگاهم را به سوی نور الهی و زیباییها گشودم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رسید از دوست پیغامی که مستان را نظر کردم
شدم من مست پیغامش ز خود بیخود سفر کردم
چوره بردم بکوی دوست کی گنجم دگر درپوست
بیفکندم ز خود خود را رهش را پا ز سر کردم
چوجان آهنگجانان کرد وصل دوست شد نزدیک
[...]
به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم
به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم
نمی بینم عنان اختیاری در کفت ای دل
به کوی او مرو دیگر! تو می دانی، خبر کردم
گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را
[...]
دلی کز جور او خون شد زچشمانم به در کردم
برای راحت جان حزین فکری دگر کردم
نه چون بلبل به پای گلبنی روزی به شب بردم
نه چون پروانه با شمعی یکی شب تا سحر کردم
ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم
بحمدالله دری جُستم چو خود را دربهدر کردم
غبار کعبهٔ مقصود تا کحلالبصر کردم
سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم
ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله
[...]
قدح را در کف ساقی، ز حسرت خون جگر کردم
چو در مستی حدیث از لعل آن زیبا پسر کردم
بت یاقوت لب، مانند صهبا کرد نوش جان
به جام از حسرت لعلش، هم از خون جگر کردم
نخواهد گشت طالع، آفتاب صبح امیدم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.