گنجور

 
فیض کاشانی

رسید از دوست پیغامی که مستان را نظر کردم

شدم من مست پیغامش ز خود بی ‌خود سفر کردم

چو ره بردم به کوی دوست کی گُنجم دگر در پوست

بیفکندم ز خود خود را، رهش را پا ز سر کردم

چو جان آهنگ‌ جانان کرد، وصل دوست شد نزدیک

ز پا تا سر بصر گشتم سراسر تن نظر کردم

به یاد دوست چون افتم، ز چشمانم گهر ریزد

سرشکم را به دریای خیال او گهر کردم

ز جانم بر زبان گر چشمهٔ حکمت شود جاری

از آن زاری مدد یابم که در وقت سحر کردم

قضا افکند هر گه سوی من تیر فراموشی

به یادش تازه کردم جان، خیالش را سپر کردم

به دستم خیری ار جاری شود زان منبع خیر است

ز من گر طاعتی آید نه پنداری هنر کردم

شراری از دمم تا کم نگردد از دم سردی

به هر جا زاهد خشکی که دیدم، زو حذر کردم

اگر بی‌وقت و بی‌جا فیض رازی گفت، معذور است

هجوم غم چو جا را تنگ کرد از دل به در کردم

 
 
 
دریای سخن
قدسی مشهدی

بسی منزل بریدم تا شب غم را سحر کردم

چو صبح از پا گر افتادم، به دامن راه سر کردم

به صحرا برد خوش خوش، خار خار داغ سودایم

مگر روزی چراغی از چراغ لاله بر کردم؟

ازان دردی که از خود هم نهان می‌داشتم عمری

[...]

جویای تبریزی

به راه عشق در گام نخست از خود سفر کردم

به پا بیخودی این راه را مردانه سر کردم

نمی بینم عنان اختیاری در کفت ای دل

به کوی او مرو دیگر! تو می دانی، خبر کردم

گشودم نسخهٔ درد پریشان حالی خود را

[...]

رضاقلی خان هدایت

دلی کز جور او خون شد زچشمانم به در کردم

برای راحت جان حزین فکری دگر کردم

نه چون بلبل به پای گلبنی روزی به شب بردم

نه چون پروانه با شمعی یکی شب تا سحر کردم

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از رضاقلی خان هدایت
نیر تبریزی

ندیدم در وطن روی نشاط آخر سفر کردم

بحمدالله دری جُستم چو خود را دربه‌در کردم

غبار کعبهٔ مقصود تا کحل‌البصر کردم

سراسر روی جانان بود بر هرسو نظر کردم

ز اکسیر غمی شد زرد رخسارم بحمدالله

[...]

افسر کرمانی

قدح را در کف ساقی، ز حسرت خون جگر کردم

چو در مستی حدیث از لعل آن زیبا پسر کردم

بت یاقوت لب، مانند صهبا کرد نوش جان

به جام از حسرت لعلش، هم از خون جگر کردم

نخواهد گشت طالع، آفتاب صبح امیدم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه