تو گر بر من کشیدی تیغ، من هم جان فدا کردم
به قدر وسع خود دین محبت را ادا کردم
نسیم شوق گو ضایع مگردان بوی پیراهن
که من چون شمع از خاکستر خود توتیا کردم
ز گلشن گل نچیدم تا نهادم داغ غم بر دل
ز می لذت نبردم تا به خون لب آشنا کردم
نهال بیغمی جز میوه حسرت نمیآرد
ندیدم روز خوش تا دامن غم را رها کردم
فریب الفت خود عاجزم دارد، نمیدانم
که با بیگانه، باز این آشنایی از کجا کردم
ز چرخ آزرده بودم، رخصت آهی به دل دادم
چه سیل شعلهای در کار این مشت گیا کردم
ز راه کعبهام مانع هوای دیر شد قدسی
ز شوق سجده بت، طاعت حق را قضا کردم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
منم آن گبر دیرینه که بتخانه بنا کردم
شدم بر بام بتخانه درین عالم ندا کردم
صلای کفر در دادم شما را ای مسلمانان
که من آن کهنه بتها را دگر باره جلا کردم
از آن مادر که من زادم، دگر باره شدم جفتش
[...]
به خالت نسبت مشک ختنا کردم خطا کردم
من این تشبیه بینیت چرا کردم چرا کردم
صبا انداخت در دستم شی زلف چو چوگانش
چه گویم کآن نفس با او چه کردم چهها کردم
چو دیدم قبله روی تو صد ساله نماز خود
[...]
به عزم طوف خاک درگهت از دیده پا کردم
دویدم آن قدر کان خاک را چون توتیا کردم
شبی رفتم به کویش نالهای کردم ز درد دل
سگ کویش ز من رنجید بد رفتم خطا کردم
تو محبوبی ز تو رسم وفاداری نمیآید
[...]
به خوبی ذرهای بودی چه در کوی تو جا کردم
به دامن گرم آتشپارهای اما خطا کردم
منت دادم به کف شمشیر استغنا که افکندی
تن اهل وفا در خون ولی بر خود جفا کردم
تو خود آئینهای بودی ولی ماه جمالت را
[...]
نمی گردید کوته رشته معنی، رها کردم
حکایت بود بی پایان به خاموش ادا کردم
به لذت بود گر لخت جگر گر پاره دل بود
نمک رفت از سخن تا به تکلف آشنا کردم
درین دکان کاسد صد هنر بی یک سبب هیج است
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.