گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن
مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر
گریه کمتر میکنم روزی که باران میشود
تا به کام دل درم من هم گریبانی چو شمع
تا به عطف دامن از چشمم گریبان میشود
چون زلیخا قدر یوسف را چه میداند کسی
گر خریدار او نباشد مصر کنعان میشود
سیل اشکم خشت دیگر بر زمین افکند، ازان
هر خراب، آباد و هر آباد، ویران میشود
صد دل آشفته قدسی میخورد بر یکدگر
تا به امداد صبا، زلفی پریشان میشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق و درونی خود میپردازد. او با بیان اینکه اگر لب بگشاید، جهان پر از غم و اندوه میشود و اگر بخواهد از احوال خود دوری کند، طوفانی بهپا میشود. شاعر میگوید که در دل داغهای خود، میخواهد به پروانهها بگوید که امشب شب روشنی است. او عزم دارد که گریه را کمتر کند و برای خوشحال شدن، باید مانند شمع در تلاش باشد. همچنین، شاعر به سرنوشت یوسف و زلیخا اشاره میکند که ارزش چیزها تنها با وجود خریدار مشخص میشود. اشکهایش به اندازهای زیاد است که زمین را ویران میکند و در نهایت از اختلاط دلهای آشفته، زلفی پریشان به کمک صبا به وجود میآید. در مجموع، این شعر ترکیبی از اندوه، امید و عشق است.
هوش مصنوعی: اگر برای یک لحظه لب به سخن بگشایم، تمام جهان پر از ناله و فریاد میشود. و اگر دست خود را از دیدگانم دور کنم، طوفانی بهپا میشود.
هوش مصنوعی: من از داغهای درونم پنبهای برمیدارم تا پروانه را خبر بدهم که امشب جشن نورافشانی برپا خواهد شد.
هوش مصنوعی: نگذارید از یمن حضور من، حال و هوای غم و اندوه خراب شود. من کمتر اشک میریزم، در روزهایی که باران میبارد.
هوش مصنوعی: تا وقتی که دلخواه من برآورده نشده، من هم مانند شمعی در حال ذوب شدنم و از چشمم به خاطر ناامیدی، دامنم میافتد.
هوش مصنوعی: اگر کسی خریدار یوسف نباشد، مانند زلیخا که نمیتواند ارزش او را درک کند، مصر به سرزمین کنعان تبدیل میشود و ارزش او نادیده گرفته میشود.
هوش مصنوعی: سیل اشکم مانند خشت دیگری بر روی زمین میافتد و از آن هر جا که ویران شده، دوباره آباد میشود و هر جای آباد، خراب میگردد.
هوش مصنوعی: تعداد زیادی دلهای پریشان در میانه قدسیها به هم میپیوندند تا به کمک باد صبا، گیسوانی آشفته و بینظم ایجاد شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف گرد آور که بازم دل پریشان میشود
روی پنهان کن که بازم دیده حیران میشود
عقل و هوش و دل خیالت برد و جانم منتظر
تا هنوز از نرگس مستت چه فرمان میشود!
تا کیم سوزی که هر صبحی دعای صبر خوان
[...]
حسن را گر ناز او کالای دکان میشود
زود نرخ جان درین بازار ارزان میشود
طبع آلایش گزینی کادم بیچاره داشت
جبرئیل از پرتوش آلوده دامان میشود
صبر بیحاصل که جز عشق و مشقت هیچ نیست
[...]
خاک غربت در مذاقم آب حیوان میشود
صبح روشن خاطر از شام غریبان میشود
گرچه ننگ از نام ما داری چه شد، گاهی بپرس
لایق یاد ار نباشد خرج نسیان میشود
دیده ام تا سرکشیهایی خطت، در حیرتم
[...]
هر چه در دل نقش بندد آدمی آن می شود
خاک مجنون زود بازیگاه طفلان می شود
لاله و ریحان نگیرد جای درد و داغ عشق
ورنه بر پروانه هم آتش گلستان می شود
از مروت نیست ما لب تشنگان را سوختن
[...]
با صبوری کارهای مشکل آسان میشود
درد چون با صبر معجون گشت، درمان میشود
میشود رحمت ز طینت چون برون کردی غرور؛
این بخار از خاک چون برخاست، باران میشود
یک سخن در هر مذاقی، میکند کار دگر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.