گر گشایم لب دمی، عالم پر افغان میشود
گر کنم دور آستین از دیده، طوفان میشود
پنبه برخواهم گرفت از داغهای خویشتن
مژده ده پروانه را کامشب چراغان میشود
تا مباد از پیش من بر هم خورد بازار ابر
گریه کمتر میکنم روزی که باران میشود
تا به کام دل درم من هم گریبانی چو شمع
تا به عطف دامن از چشمم گریبان میشود
چون زلیخا قدر یوسف را چه میداند کسی
گر خریدار او نباشد مصر کنعان میشود
سیل اشکم خشت دیگر بر زمین افکند، ازان
هر خراب، آباد و هر آباد، ویران میشود
صد دل آشفته قدسی میخورد بر یکدگر
تا به امداد صبا، زلفی پریشان میشود